چند نکته کلیدی در مورد کندل استیک ها
آیا معامله گران معتقدند که الگوهای شمعي کاربردی هستند؟
اکثر معامله گران معتقدند که الگوهای شمعی کار می کنند ، فقط با نگاهی به هر یک از بازارهاي معاملاتی مانند فارکس خواهيم ديد كه صدها استراتژی معاملاتی وجود دارد که همه آنها بر اساس استفاده از الگوهای شمعی برای معامله در بازار وجود دارد. با استفاده از الگوهای شمعی در بسیاری از استراتژی ها ، بدیهی است که بسیاری از معامله گران معتقدند که آنها به نوعی حاشيه امني را براي ماندن در بازار انتخاب نمودهاند.
اما آيا كندل استيكها به تنهايي كافي هستند؟!
به مثالهاي پايين توجه كنيد:
آیا معامله گران معتقدند که الگوهای شمعي کاربردی هستند؟
اکثر معامله گران معتقدند که الگوهای شمعی کار می کنند ، فقط با نگاهی به هر یک از بازارهاي معاملاتی مانند فارکس خواهيم ديد كه صدها استراتژی معاملاتی وجود دارد که همه آنها بر اساس استفاده از الگوهای شمعی برای معامله در بازار وجود دارد. با استفاده از الگوهای شمعی در بسیاری از استراتژی ها ، بدیهی است که بسیاری از معامله گران معتقدند که آنها به نوعی حاشيه امني را براي ماندن در بازار انتخاب نمودهاند.
اما آيا كندل استيكها به تنهايي كافي هستند؟!
به مثالهاي پايين توجه كنيد:
معامله گران می خواستند پین بار صعودی (چكش) را مشاهده کنند و بگویند افزایش قیمت پس از شكل گيري پین بار اتفاق افتاده است ، آنها معتقدند که الگوي شمعي چكش همان چیزی است که باعث بالا رفتن قيمت شده است زیرا به آنها اينگونه گفته شده است.
يا زمانيكه معامله گران پین بار نزولي (ستاره دنبالهدار) را می بینند می گویند که این ميله شمعي کار کرده است زیرا باعث معکوس شدن بازار شده است و این همان کاری است که میله های پین بار انجام می دهند.
پس الگوها بايد عمل كنند.
حال هنگامی که معاملهگران پین بار نزولی را مشاهده ميكنند، انتظار دارند که بازار معکوس شود ، این همان چیزی است که به آنها گفته شده است كه در صورت ظاهر شدن در بازار ، میله های پین بار انجام می دهند و نسبت به آن عمل ميكنند.
بعد از اينكه نسبت به الگوي ظاهر شده هدفي مشخص ميكنند و خود را براي ريزش بازار آماده مينمايند با اتفاقي خلاف تصورات و آموختههاي موجود در كتابها و سايتها روبرو هنگامی که پین به نتیجه نرسید ، معاملهگران دچار شك و ترديد در مورد دانستهها و نحوه عملكرد خود ميشوند و حتي گاهي به الگوها شك ميكنند و آن را مقصر می دانند. آنها فکر خواهند کرد که تقصیر آنها نیست و دلیل این کار نکردن را به عدم کارآیی الگو نسبت ميدهند.
.معاملهگر نمیدانند پینبار باعث معکوس شدن بازار نمی شود و اين رفتار معاملهگران است كه باعث شكلگيري الگوها ميشود و حتي دليل ظاهر شدن اين الگوها با هم يكسان نخواهد بود.
براي شرح اتفاقي كه در بالا رخ داده :
ما این را میدانیم كه برخي از معامله گران كه در جهت خريد بودند سود معاملاتی را که قبلاً مشخص کرده بودند ، برميدارند يا قسمتي از آن را خارج ميكنند ، كه اين امر باعث ايجاد يكسري سفارشات فروش و خلاف جهت روند بصورت موقت ميشود و دليل شكلگيري پين بار در بالا ميباشد، براي همین قیمت همچنان بعد از ظاهر شدن پینبار نزولی به حركت به سمت بالا ادامه ميدهد.
معاملهگران این موضوع را نمی دانند زیرا از اطلاعاتی که در مورد الگوهای شمعي و میله های پینبار دریافت کردهاند فرض می کند که هر الگو به یک شکل تشکیل و فقط با یک عمل ایجاد می شود ، مانند عمل فروش در مورد میله های پینبار نزولي.
این دلیل اصلی است که معامله گران الگوهای شمعی درمعاملات از موفقیت کمی برخوردار هستند ، اطلاعاتی که در مورد الگوها خوانده اند و چرايي تشكيل آنها همیشه درست تصور می شود ، بنابراین وقتی یک الگو نسبت به آنچه در نظر گرفته شده است ناموفق باشد ، معامله گران خود را مقصر بدانند درحالی که اصلاً تقصیر آنها نیست ، این به دلیل اطلاعاتی است که آنها در مورد علت شکل گیری این الگو در بازار خواندهاند.
موقعیت 50 درصدی
مطالعات زیادی در مورد سودآوری الگوهای شمعی انجام شده است ، به نظر می رسد که به طور کلی تحليلگران معتقدند احتمال موفقیت یک الگوی شمعی در حدود 50٪ باشد. این بدان معناست که اگر ما از 5000 میله پینبار که در بازار ظاهر شده اند نمونه بگیریم ، 2500 عدد از آنها با سودآوری کار می کنند و 2500 عدد ديگر چه زمانی کندل دوجی اتفاق میافتد؟ باعث از دست رفتن پول ما خواهد شد.
« بخشي از مطالعه در مورد الگوهاي بازگشتي ميلهاي شمعي در نماد S&P500 »
برای درک کارآیی و سودآوری این سیگنالها ، به دو معیار عملکرد توجه شده:
تعداد معاملات: تعداد دفعاتی است که در طول دوره مطالعه اتفاق افتاده است.
ميزان بازدهي: نشانگر تعداد دفعاتی است که این سیگنال خاص سودآور بوده است.
تست های بازگشتی در 15 سال گذشته بر روی نمادهای S&P500 انجام شده است.
اکنون نمی خواهيم درباره این موضوع بحث كنيم كه 50% الگوهای شمعی با موفقیت عمل میكنند یا نه ، اما اگر الگوها دارای احتمال موفقيت 50/50 باشند. پس شايد بتوان گفت ميتوان راهي پيدا كرد كه احتمال بازدهي ما را بالا ببرد راهی برای تعریف اینکه کدام الگوها با سودآوری کار می کنند و کدام باعث از دست رفتن پول ما میشوند.
خیلی اوقات ، معامله گرانی را می بینيم که نمی توانند معنای نمودار قیمت را درک کنند.
آنها انواع مختلف شمعها و الگوهای شمعي را به تنهايي نگاه می كنند بدون آنكه از معنا و مفهوم آن اطلاعي داشته باشند. و فقط با ظاهرشدن اين الگوها وارد عمل ميشوند، این نوع معامله گران ، الگوهايی را شناسایی می کنند که در واقع هیچ کدام وجود ندارند و عاقبت زيان سنگيني را متحمل می شوند.
« غالبا آنها به معامله گرانی تبدیل می شوند که دیگر به الگوها اعتقادی ندارند. »
بسیاری از معامله گران در حال حاضر سعی می کنند با دیدن اینکه آیا الگوی شمعی با سایر سطوح فنی (مانند حمايت ، مقاومت ، خطوط روند يا كانال ، سطوح فيبوناچي و …) دارای تلاقی است ، این کار را انجام دهند. اگر یک الگوی شمعی دارای یک خط حمایت یا مقاومت در طی مسیرش باشد ، ظاهراً این الگو احتمال موفقیت بیشتری نسبت به الگویی که یک خط حمایت یا مقاومت درمسیر آن نیست، دارد.
این یک روش موثر اما ناقص است زیرا هیچ بررسی در مورد اینکه چرا الگوی شمعی در بازار شکل گرفته است ، انجام نمی شود ، چرا كه درک اینکه چرا اتفاق می افتد بسیار مهمتر از فقط دیدن آن است.
این به ما می گوید الگوهاي شمعي که در سطوح فنی ظاهر ميشوند احتمال موفقيت بيشتري نسبت به استفاده تنها از اين الگوها دارد ،اما باز هم كافي نيست. اگر این طور بود ، مردم میتوانستند با استفاده از آن پول زیادی بدست آورند ، که ظاهرا اینگونه نیست.
فقط به تجزیه و تحلیل کمی نیاز هست تا ببینید که تعداد زیادی الگوهای شمعي وجود دارد که در صورت عدم موفقیت با سطوح فنی یا دارای خصوصیات مختلف مانند یک سايه طولاني ، ناموفق هستند. این تنها میتواند به چه زمانی کندل دوجی اتفاق میافتد؟ این معنا باشد، تعاریف و دستورالعمل های ارائه شده براي الگوهای شمعی نادرست هستند.
اینگونه نیست که الگوی شمعی کار نمی کند ، بلکه این تعریف که الگو قرار است كاري انجام دهد مانند اينكه ادامه دهنده يا بازگرداننده مسير حركت قيمت باشد، اشتباه است.
بنابراین ما سعی خواهيم کرد تا به شما نشان دهيم که با کاربرد مناسب آنها کار می کنند و میتوانید الگویی را در متدولوژی خود بگنجانید.
چرا الگو؟
ذهن انسان در تشخیص الگو عالی است و بطور ذاتي براي درك سريع تر و بهتر بدنبال ساخت و دريافت الگو ميباشد. هدف از ساخت الگوها در جهت شناخت بهتر براي بهرهوري بيشتر است.
از خصوصيات الگو سازي: آسان سازي راه رسيدن به موفقيت ، بالا بردن سرعت آموزش ، انتخابي و بصورت آگاهانه انجام ميپذيرد.
به همين دليل است كه براي موفقيت بيشتر و سريعتر به دنبال ساخت الگو در بازارهاي مالي هستيم. هر فرد بنا به شخصيت و روحيات خود در جهت موفقيت در بازار الگويي خاص را دنبال ميكند.
معامله گران غالبا به اشتباه معتقدند که این الگوها هستند که بازارها را هدایت می کنند. اولین نکته مهمی که باید بدانید این است که شما نمی توانید الگوهای شمعی را مبنای عملکرد و رفتار بازار قرار دهید ، چیزی که 99% از کل وب سایت های تجاری به شما آموزش می دهند. این فقط یک اشتباه است!
وقتی یک معامله گر می داند چگونه “میلههای شمعی را بخواند” ، او قادر خواهد بود درک کند که چه الگویی به او (در مورد پویایی چه زمانی کندل دوجی اتفاق میافتد؟ بازار ، رفتار معامله گران و اینکه آیا خریداران یا فروشندگان کنترل دارند و …… ) در راه رسیدن به کسب سود کمک خواهد کرد.
معاملهگری که می تواند مسیر قیمت را دنبال کند و کسی که می داند چگونه تفکر اندیشه سایر فعالان مالی را تفسیر کند ، می تواند از این دانش استفاده کند و با خواندن نمودارهای خود مانند یک حرفه ای ، از عملکرد قیمت به نفع خود استفاده کند.
حقایق الگوهای شمعی – درک کلیه ساختار شمع ها
ده ها الگوی شمعی در بازار وجود دارد ، اما ما شما را از تلاش برای یادگیری همه آنها منصرف می کنیم زیرا این شما را به یک معامله گر بهتر تبدیل نمی کند. درعوض ، بیاموزید که قیمت را بخوانید و اینکه چگونه حرکت قیمت درمورد آنچه در بازار اتفاق می افتد ، به شما می گوید. روشی که باید برای کلیه الگوهای شمعی و عملکرد قیمت اعمال شود. وقتی فهمیدید که این موضوع مربوط به شناسایی دقیق الگوها نیست ، بلکه درباره دانستن نحوه خواندن حرکات قیمت است ، می توانید نمودارها را به روشی کاملا جدید تحلیل کنید.
سه جزء اصلی از هر الگوی شمعی وجود دارد:
1. اندازه
آیا شمع ها بزرگتر یا کوچکتر می شوند؟ هنگام تجزیه و تحلیل عملکرد قیمت ، همیشه اندازه جدیدترین کندل ها را مقایسه کنید تا تصوری از آنچه در حال انجام است و چه چیزی حرکت را انجام می دهد ، بدست آورید.
2. فتیله ها (سایه ها)
فتیله می تواند انواع مختلفی از اطلاعات را ارائه دهد: یک فتیله می تواند پس زده شدن قیمت در یک سطح را مانند الگوی پینبار نشان دهد ، اما همچنین می تواند در بازارهایی مانند الگوی دوجی، بی جهتی را نشان دهد وقتی که سایهها به هر دو طرف بدنه می چسبد و یا یک شمع بزرگ بدون سایه اغلب نشانگر قدرت و اطمینان بیشتر است.
3. بسته شدن
همانطور که قبلاً ذکر شد ، شمعی که در نزدیکی بالا یا پایین بسته می شود و در نتیجه فتیله ندارد ، قدرت بیشتری نشان می دهد. تجزیه و تحلیل نزدیک شمع در ترکیب با اندازه می تواند بینش قابل توجهی در مورد قدرت فعلی و تعادل بین گاوها و خرس ها ارائه دهد. هنگامی که قیمت در سطح حمایت و مقاومت مهم معامله می شود ، بسته شدن آن نیز بسیار مهم است و اغلب می تواند احتمال نگه داشتن یا شکستن سطح را نشان دهد. برای درک بهتر هر کندل را به سه قسمت تقسیم کنید:
1. یک سوم بالایی نشاگر صعودی بودن و قدرت خریداران
2. یک سوم میانی نشانگر خنثی بودن و تعادل بین خریداران و فروشندگان
3. یک سوم پایینی نشانگر نزولی بودن و قدرت فروشندگان
شما می توانید این سه مفهوم را در مورد سایر الگوهای شمعی موجود بکار ببرید و خیلی سریع خواهید فهمید که تنها چیزی که باید درباره الگوهای شمعی بدانید ، این سه جنبه است.
دو مؤلفه دیگر در معاملات
علاوه بر درک آنچه که یک الگوی شمعی منفرد به شما می گوید ، دو مفهوم اضافی وجود دارد که به شما کمک می کنند تا سیگنال های با احتمال زیاد را شناسایی کنید و از سیگنال هایی که بیشتر اوقات شکست میخورند ، جلوگیری کنید.
1. مقایسه شمعها
این اغلب یک جنبه بسیار نادیده گرفته شده از معاملات است زیرا بیشتر معامله گران فقط به دنبال الگوها هستند و روی شمعهای فردی تمرکز می کنند. با این حال ، اگر می خواهید با موفقیت معامله کنید ، باید اقدام اخیر قیمت را در رابطه با آنچه قبلاً اتفاق افتاده است بسنجید. یک پینبار کوچک پس از یک روند با شمع های بزرگ نسبت به یک پینبار بزرگ پس از یک روند با شمع های کوچک اهمیت کمتری دارد.
شمع انگلفینگی که به سختی میله قبلی خود را پوشانده ، قدرت پیش بینی کمتری نسبت چه زمانی کندل دوجی اتفاق میافتد؟ به شمعی دارد که میله قبلی خود را به راحتی میپوشاند.
همیشه نمودار خود را به عنوان یک کل نگاه کنید ، تا همه چیز را در چشم انداز درست قرار دهید.
2. موقعيت مكاني
مفهوم موقعیت مکانی بدان معنی است که شما فقط در مورد سیگنالهای با احتمال زیاد ، مربوط به سطح اقدام به معامله را انجام می دهيد. به جای پرش بر روی هر سیگنال که می بینید ، می توانید با معامله فقط در مناطق حمايتي و مقاومتي یا سطح عرضه و تقاضا ، شانس خود را به میزان قابل توجهی افزایش دهید. اگرچه باید صبورتر باشید ، اما معاملات شما نیز سود قابل توجهی خواهد داشت.
و این تنها چیزی است که شما باید هنگام درک الگوهای شمعي و معاملات بدانید. آن را پیچیده تر از آنچه هست انجام ندهید و روی آنچه که واقعاً مهم است تمرکز کنید.
فراموش نکنید:
شمعها فقط راهی برای تجسم اطلاعات قیمت است. این یک مظهر رفتار معاملهگران در بازارها است. شمعها معمولا برای معامله نسبت به خودشان معنی ندارند ، اما با تلفیق رفتار قيمت با سایر مفاهیم معاملاتي ، می توانید یک استراتژي قوی ایجاد کنید.
درس 5 : نمودارهای کندلاستیک
این درس نکات مهمی در مورد نمودارهای کندل استیک از جمله شکلها و خطوط به نمایش گذاشته در این نوع اندیکاتورها را بهصورت مشروح مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
نمودارهای کندل استیک
شکلهای کندلاستیکهای اصلی
بدنه بلند سیاه
این مدل یک دوره نزولی را در بازار نشان میدهد. قیمتها محدوده وسیعی را تجربه کردهاند و بازار نزدیک به سقف دوره، بازگشایی و نزدیک به کف دوره، بسته شده است.
بدنه بلند سفید
این مدل متضاد بدنه بلند سیاه است و دوره صعودی را در بازار نشان میدهد. همچنین، قیمتها طیف گستردهای را تجربه کردهاند. اما بازار نزدیک کف دوره، بازگشایی شده و نزدیک به سقف دوره، روندی بسته شده است.
اسپینینگ تاپ
اینها بدنههای واقعی کوچک هستند که میتوانند سیاه یا سفید باشند. بدنه کوچک نشاندهندهی یک محدوده نسبتاً تنگ بین قیمت بازگشایی و بستهشدن برای دوره است. در یک محیط محدودهی معاملاتی، اسپینینگتاپها خنثی هستند، اما ممکن است بهعنوان بخشی از الگوهای نموداری دیگر حائز اهمیت باشند.
این خطوط دورههایی را نشان میدهند که در آنها قیمتهای بازگشایی و بستهشدن برای هر دوره یکسان است. طول سایهها میتواند متغیر باشد. خطوط دوجی در بسیاری از الگوها مهم هستند.
اندیکاتورهای معکوس
خطوط چتری
این کندلها را میتوان با دو ویژگی تشخیص داد، یک بدنه واقعی در انتهای بالایی کل محدوده معاملاتی، با سایهی بالایی کم یا بدون سایه بالا و سایه پایینی که حداقل دو برابر طول بدنه واقعی است. رنگ بدنه واقعی مهم نیست.
بسته به جایی که چترها در یک روند ظاهر میشوند، میتوانند صعودی یا نزولی باشند. اگر آنها در طول یک روند نزولی رخ دهند، چکش نامیده میشوند و صعودی هستند، همانطور که در "بازار" 'چکش زدن' یک مبنا است. اگر یک چتر در یک روند صعودی ظاهر شود، نزولی است و به عنوان یک "مرد به دار آویخته" شناخته میشود. این نام شوم برگرفته از ظاهر مردی آویخته به دار با پاهای آویزان است.
الگوهای پوشا
الگوی پوشا یک سیگنال معکوس قوی است، بهخصوص پس از یک روند طولانی. این الگو شبیه به الگوی معکوس غربی است. در این شکلگیری فقط بدنهی واقعی مهم است. سایهها عملاً نادیده گرفته میشوند.
الگوی پوشای نزولی دارای یک بدنهی واقعی سیاه است که بدنهی واقعی سفید روز قبل را در بر میگیرد. این الگو طی یک روند صعودی، چه زمانی کندل دوجی اتفاق میافتد؟ نزولی است. برعکس، یک بدنهی سفید در انتهای یک روند نزولی که بدنه سیاه روز قبل را در بر میگیرد، یک سیگنال بالقوه صعودی است.
خطوط نفوذی و پوششهای ابر سیاه
خط نفوذی یک الگوی صعودی است. این ترکیب از یک بدنه بلند سیاه و به دنبال آن یک بدنه سفید تشکیل شده است. بدنه سفید باید پایینتر از بازگشایی باشد و سپس بالای مرکز بدنه سیاه بسته شود. در اینجا، شکاف بازار در قیمت بازگشایی کاهش مییابد و سپس دوباره به سمت بالای نقطه میانی بدنه سیاه دوره قبل برمیگردد تا بسته شود. اگر بدنه سفید به این نقطه نیمه راهی "نفوذ" نکند، میتوان انتظار ضعف بیشتری را در بازار داشت.
همانطور که قبلا ذکر شد، پوشش ابر سیاه یک الگوی نزولی است. این الگو برعکس خط نفوذی است. بدنه سفید قوی بلافاصله بدنه سیاه را دنبال میکند. یک پوشش ابر تیره باید دارای بدنه سیاه باشد که در بالای بدنه سفید قبلی باز شود و همچنین در زیر مرکز بدنه سفید بسته شود.
شکاف صعودی دو کلاغ
این یک روند نزولی است. بعد از یک بدنه بلند سفید، ما سریهایی از دو بدنه سیاه را میبینیم. یک شکاف صعودی در بین بدنه سفید و اولین بدنه سیاه وجود دارد. سایهها نادیده گرفته میشوند. اگرچه یک شکاف صعودی معمولاً در تحلیل غربی معاصر صعودی است، این الگو در کندلها نزولی است.
انبرکهای قله و دره(کنوکی)
شکلگیری انبرک صرفاً دو خط با سقفها و کفهای منطبق است. انبرک میتواند از خطوط شمع با بدنههای واقعی و/یا دوجی تشکیل شده باشد و میتواند در دورههای متوالی یا نزدیک رخ دهد. این الگو شبیه قله یا دره دوگانه در تحلیل تکنیکال سنتی غربی است.
در یک بازار رو به رشد، یک انبرک قله زمانی شکل میگیرد که قیمت، از جمله هر سایه بالایی، در دورههای متوالی یا نزدیک با هم تطابق داشته باشند. این یک اندیکاتور برگشتی نزولی خواهد بود.
در یک بازار در حال سقوط، یک انبرک دره زمانی شکل میگیرد که کفها یکسان هستند (از جمله سایههای پایینتر) این انبرک زمانی اهمیت بیشتری دارد که یک خط نزولی دیگر (برای قله) یا یک خط صعودی (برای دره) را تأیید کند.
ستارهها (هوشی)
ترکیبات ستارهای متعددی وجود دارد. همه اندیکاتورهای معکوس هستند و بعد از روندهای طولانی یا حرکتهای وسیع، پراهمیتتر هستند. ستاره یک بدنه واقعی کوچک یا یک دوجی ساختهشده در شکاف است که یک بدنه واقعی بلند را دنبال میکند. حتی اگر سایهها همپوشانی کنند، شکلگیری همچنان به صورت ستاره درنظر گرفته میشود، چرا که بدنههای واقعی مهم هستند.
ستاره صبحگاهی و شبانگاهی
الگوی صبحگاهی و شبانگاهی علامتی از پائینترین نرخ تنزیل بالقوه در بازار است. ستاره صبح نام درستی برای آن است، زیرا درست قبل از طلوع خورشید ظاهر میشود (به شکل قیمتهای بالاتر). پس از یک بدنه سیاه طولانی، یک شکاف منفی نسبت به یک بدنه واقعی کوچک مشاهده میکنیم. بدنه سفیدی به دنبال آن دیده میشود که بالای نقطه وسط بدنه سیاه، درست قبل از ستاره بسته میشود. ستاره صبح شبیه خط نفوذی با یک «ستاره» در وسط است.
شکلگیری ستاره شبانگاهی، برعکس ستاره صبحگاهی است. نامگذاری مناسبی دارد چرا که درست قبل از غروب تاریکی ظاهر میشود، ستاره شبانگاهی یک سیگنال نزولی است. اساساً ستاره شبانگاهی شبیه یک پوشش ابر تیره با یک «ستاره» در وسط است.
ستاره دوجی و دنبالهدار
ستاره دوجی پس از یک حرکت طولانی ظاهر میشود و از یک شکاف و یک خط دوجی تشکیل شده است (به یاد داشته باشید که دوجی زمانی است که قیمتهای باز و بستهشدن، یکسان هستند). این اغلب نشانه یک قله یا دره قریبالوقوع است. ستارههای دوجی اغلب نقاط عطف قریبالوقوع را در بازار نشان میدهند، اما معاملهگران محافظهکارتر باید منتظر باشند تا بدنه روز بعد، تغییر روند قیمت را تایید کند.
الگوی ستاره دنبالهدار در قلههای کوتاهمدت در بازار ظاهر میشود و یک سیگنال نزولی است. همانطور که از نامش پیداست، ستاره دنبالهدار یک بدنه واقعی کوچک در انتهای پایین محدودهی قیمت با سایه بالایی بلند است.
خطوط هارامی
این شبیه به یک روز درونی در تحلیل معاصر غرب است. اما در حالی که یک روز درونی معمولاً خنثی در نظر گرفته میشود، خط هارامی یا صلیب نشانهای از کاهش حرکت (مومنتوم) است. بدنه کوچک خط هارامی در چه زمانی کندل دوجی اتفاق میافتد؟ بدنه بلندی که مستقیماً قبل از آن قرار دارد، لحاظ شده است. اگر خط هارامی نیز دوجی باشد، به آن صلیب هارامی اتلاق میشود.
این الگوها نشان میدهد که بازار در نقطه بلاتکلیفی قرار دارد و امکان تغییر روند یا معکوسشدن آن وجود دارد. ما دریافتیم که الگوی صلیب هارامی در پیشبینی تغییرات روند، مفید است، بهخصوص پس از بدنه سفید بلند چه زمانی کندل دوجی اتفاق میافتد؟ در یک روند صعودی.
خطوط میتینگ
خطوط میتینگ زمانی اتفاق میافتد که بازار بالاتر یا پائینتر از قیمت بازگشایی شکافته شود و سپس از دوره قبلی، بهصورت تغییرنکرده، بسته شود. برای مثال، در یک روند صعودی، یک بدنه سفید پیرو یک بدنه سیاه است. معکوس در یک روند نزولی درست است. شکلگیری خط میتینگ نشان میدهد که مسیر قبلی بازار غیرقطعی است.
اندیکاتورهای ادامهدهنده
شکلگیری کندل بعدی نشانگر این است که روندهای قیمت باید ادامه یابد. شکافهای قیمت در الگوها در هر یک از این شکلگیریها اتفاق میافتد.
شکاف تاسوکی صعودی
در یک بازار رو به رشد، شکاف بدنه سفید بالاتر است. پس از آن یک بدنه سیاه ظاهر میشود که در بدنه سفید باز میشود و پایینتر بسته میشود، اما در شکاف پر نمیشود. مهم است که هر سایه پایینی نیز در شکاف پر نشود. بازار را باید در زمان بستهشدن بدنه سیاه خرید (تا زمانی که شکاف بسته نشده باشد). به طور معمول، بدنه سیاه نزولی در نظر گرفته میشود. اما، در این الگو، بهعنوان یک عقبگرد موقت در نظر گرفته میشود.
ویندوز (Ku)(پنجرهها)
پنجره همان شکاف در تحلیل غربی معاصر است. در حالی که ما میگوئیم «پرشدن در شکاف» ، عبارت ژاپنیها «بستن پنجره» است. تجربه ما این است که شکافها اغلب تبدیل به نواحی پشتیبانی و مقاومت میشوند. پنجرهها (یعنی شکافها) در بستری یکسان ملاحظه میشوند. سایهها همچنین «بستهشدن پنجره» درنظر گرفته میشوند.
الگوی صعودی یا نزولی سه متد
این یک الگوی کندل نادر، اما مهم است. متد صعودی در یک روند صعودی، خرسی چه زمانی کندل دوجی اتفاق میافتد؟ است. بدنه سفید بلند با یک سری از سه بدنه سفید یا سیاه بسیار کوچک، عقبنشینی میکند. در نهایت، یک بدنه سفید قوی دیگر که یک قیمت بالای بستهشدن جدید برای حرکت ایجاد میکند، شکلگیری را تکمیل میکند. متد نزولی در بازار در حال نزول، خرسی است.
خطوط سفید ساید بای ساید (نارابیاکا)
در یک بازار رو به افزایش، دو بدنه سفید با قیمتهای بازگشایی یکسان، در یک شکاف صعودی تشکیل میشوند. این الگو صعودی است و شکاف باید نمایانگر ناحیه پشتیبانی قوی باشد. این امر بهویژه برای شکست از یک منطقه ازدحام قیمت پایین بسیار، مهم است. با این حال، خطوط سفید پهلو در پهلو به دنبال یک روند نزولی، خرسی هستند و بهعنوان پوشش کوتاهموقت در نظر گرفته میشوند.
اندیکاتورهای دوجی متفرقه
خطوط دوجی نشاندهندهی عدم تصمیمگیری است. اگر دو یا چند خط دوجی را در زمان کوتاهمدت در بازاری مشاهده کنید که معمولاً در آن اتفاق نمیافتد، یک حرکت قوی امکانپذیر است. دوجیهای دوگانه ممکن است افزایش نوسانات بازار را پیشبینی کنند. معاملهگران آپشنها (اختیار معامله)، که از جهت قیمت مطمئن هستند میتوانند از این سیگنال برای خرید گزینهها استفاده کنند (با فرض اینکه سطوح نوسان جذاب هستند) آنها میتوانند از ازدیاد حق بیمه بر اساس افزایش نوسانات و حرکت قابل توجه قیمت بهرهمند شوند. برای کسانی که در مورد جهت شکست مطمئن نیستند، ممکن است یک سرگردانی یا احاطه هدف طولانی (یا بازیهای طولانی نوسانی مشابه) در نظر گرفته شود.
روزهای دوجی معمولاً بهصورت کوتاهمدت میتوانند به پشتیبانی یا مقاومت تبدیل شوند. مجموعهای از سه خط دوجی پس از یک حرکت طولانیمدت میتواند نشاندهندهی یک بالا یا پایین مهم باشد.
چگونه از صلیب طلایی و صلیب مرگ در تحلیل قیمت استفاده کنیم
الگوهای نموداری زیادی در تحلیل های تکنیکال وجود دارند. البته دو الگوی مهم هستند که می توانند برای معامله گران روزانه، میان مدت و بلند مدت مفید باشند. این دو الگو صلیب طلایی و صلیب مرگ هستند.
قبل از این که بدانیم آنها چه هستند، باید بدانیم که یک میانگین متحرک چیست. به طور خلاصه، میانگین متحرک یک خط ترسیم شده بر روی نمودار قیمت است که میانگین قیمت دارایی را در یک بازه زمانی مشخص اندازه گیری می کند. برای مثال، میانگین متحرک 200 روزه میانگین قیمت دارایی را در 200 روز گذشته تخمین می زند. برای این که کاملا با میانگین متحرک آشنا شوید و کاربرد آن را در پیش بینی قیمت درک کنید، توصیه می شود مطلب زیر را مطالعه نمایید:
صلیب طلایی و صلیب مرگ چه هستند و چگونه معامله گران می توانند از آنها در معاملات خود استفاده کنند؟ در ادامه این دو صلیب را بررسی خواهیم کرد.
صلیب طلایی چیست؟
صلیب طلایی زمانی رخ می دهد که یک میانگین متحرک کوتاه مدت از یک میانگین متحرک بلند مدت عبور می کند و به بالای آن می رسد. به طور معمول، از میانگین متحرک 50 روزه برای کوتاه مدت و از میانگین متحرک 200 روزه برای بلند مدت استفاده می کنند.در ضمن، این تنها راه وقوع یک صلیب طلایی نیست. صلیب طلایی می تواند چه زمانی کندل دوجی اتفاق میافتد؟ در هر بازه زمانی رخ دهد. ایده اصلی این است که یک میانگین متحرک کوتاه مدت یک میانگین متحرک بلند مدت را قطع می کند.
به طور معمول، یک صلیب طلایی در سه مرحله اتفاق می افتد:
- در یک دوره نزولی، میانگین متحرک کوتاه مدت در زیر میانگین متحرک بلند مدت قرار دارد.
- روند معکوس می شود و میانگین متحرک کوتاه مدت از بلند مدت عبور می کند و در بالای آن قرار می گیرد.
- با باقی ماندن میانگین متحرک کوتاه مدت در بالای میانگین متحرک بلند مدت روند صعودی شروع می شود.
صلیب طلایی روند صعودی جدید را نشان می دهد
تحلیل صلیب طلایی
در بسیاری از موارد، یک صلیب طلایی ممکن است یک سیگنال صعودی در نظر گرفته شود. چگونه این اتفاق رخ می دهد؟ جواب ساده است. می دانیم که یک میانگین متحرک، متوسط قیمت یک دارایی را برای مدت زمان معین اندازه می گیرد. هنگامی که یک میانگین متحرک کوتاه مدت در زیر میانگین متحرک بلند مدت قرار دارد، یعنی حرکت کوتاه مدت قمیت در مقایسه با بلند مدت نزولی است.
چه اتفاقی رخ می دهد وقتی که میانگین متحرک کوتاه مدت بالاتر از بلند مدت قرار می گیرد؟ متوسط قیمت کوتاه مدت بیشتر از متوسط قیمت بلند مدت می شود. این نشان دهنده تغییر جهت احتمالی روند بازار است. به همین دلیل یک صلیب طلایی را صعودی در نظر می گیرند.
در تعبیر استاندارد، یک صلیب طلایی شامل رسیدن میانگین متحرک 50 روزه به بالای میانگین متحرک 200 روزه است. با این حال، نظریه کلی در صلیب طلایی عبور میانگین متحرک کوتاه مدت از میانگین متحرک بلند مدت است. بنابراین، می توانیم در سایر بازه های زمانی (15 دقیقه، 1 ساعت، 4 ساعت و غیره) نیز صلیب طلایی داشته باشیم.البته، سیگنال های بازه زمانی بلندتر نسبت به سیگنالهای بازه زمانی کوتاه تر قابل اعتماد تر هستند.
تاکنون، یک صلیب طلایی را در میانگین متحرک ساده (SMA) بررسی کردیم. یک روش متداول دیگر برای محاسبه میانگین متحرک به نام میانگین متحرک نمایی (EMA) وجود دارد.این از فرمول دیگری استفاده می کند که تاکید بیشتری بر حرکت اخیر قیمت ها دارد.
همچنین می توان از میانگین متحرک نمایی برای جستجوی همگذری های صعودی و نزولی از جمله صلیب طلایی استفاده کرد.از آنجا که این میانگین متحرک ها با سرعت بیشتری به حرکت های اخیر قیمت واکنش نشان می دهند، ممکن است سیگنال های صلیب آنها اطمینان کمتری داشته و بیشتر کاذب باشند. با این وجود، صلیب های این میانگین متحرک به عنوان ابزاری برای شناسایی معکوس شدن روندها در بین معامله گران متداول هستند.
صلیب مرگ چیست؟
صلیب مرگ برعکس صلیب طلایی است.این یک الگو زمانی رخ می دهد که یک میانگین متحرک کوتاه مدت از میانگین متحرک بلند مدت عبور می کند و در زیر آن قرار می گیرد. برای مثال، میانگین متحرک 50 روزه با عبور از میانگین متحرک 200 روزه به زیر آن می رسد. به این ترتیب، صلیب مرگ معمولا یک سیگنال نزولی به حساب می آید.
به طور معمول یک صلیب نزولی در سه مرحله اتفاق می افتد:
- در دوره صعودی، میانگین متحرک کوتاه مدت در بالای میانگین متحرک بلند مدت است.
- روند معکوس می شود و میانگین متحرک کوتاه مدت پایین تر از میانگین متحرک بلند مدت قرار می گیرد.
- روند نزولی زمانی شروع می شود که میانگین متحرک کوتاه مدت در زیر میانگین متحرک بلند مدت باقی بماند.
صلیب مرگ روند نزولی جدید را نشان می دهد
تحلیل صلیب مرگ
حالا متوجه شدید که چرا صلیب مرگ یک سیگنال نزولی است. میانگین متحرک کوتاه مدت در حال حرکت به زیر میانگین متحرک بلند مدت است که این چشم انداز نزولی بازار را نشان می دهد.
صلیب مرگ پیش از رکود اقتصادی بزرگ در تاریخ ، مانند سال 1929 یا 2008 ، یک سیگنال نزولی ایجاد کرده است. البته این امکان هم وجود دارد که سیگنال های کاذب (مانند سال 2016 ) ارائه دهد.
سیگنال کاذب صلیب مرگ در سال 2016
همانطور که در نمودار مشاهده می کنید، بازار صلیب مرگ را صرفا برای ادامه روند صعودی چاپ کرد و بعد از مدت کوتاهی یک صلیب طلایی ظاهر شد.
صلیب طلایی در مقابل صلیب مرگ؛ تفاوت آنها در چیست؟
در مورد هر دو صلیب بحث کردیم، بنابراین فهمیدن تفاوت بین آنها دشوار نیست. در اصل، هردو قطب مخالف هم هستند. ممکن است صلیب طلایی یک سیگنال صعودی و صلیب مرگ یک سیگنال نزولی تلقی شود.
هر دو با حجم بالای معاملات تایید می شوند.برخی از تحلیلگران تکنیکال در هنگام بررسی صلیب، سایر شاخص های تکنیکال را نیز بررسی می کنند. نمونه های متداول عبارتند از: میانگین متحرک همگرایی واگرایی (MACD) و شاخص قدرت نسبی (RSI).
آنچه باید به خاطر بسپاریم این است که میانگین متحرک ها شاخص های تاخیری هستند و قدرت پیش بینی کننده ای ندارند. این بدان معناست که هر دو صلیب معمولا تایید قوی معکوس شدن یک روند که قبلا رخ داده، هستند .
چگونه با صلیب طلایی و مرگ معامله کنیم؟
ایده اصلی این الگوها کاملا ساده است. اگر بدانید که چگونه معامله گران از میانگین متحرک همگرایی واگرایی استفاده می کنند، به راحتی می توانید نحوه معامله با استفاده از این صلیب ها را یاد گیرید.
معمولا برای صلیب های طلایی و مرگ نمودارهای روزانه مورد بررسی قرار می گیرند. بنابراین، یک استراتژی ساده می تواند خرید در صلیب طلایی و فروش در صلیب مرگ باشد. در حقیقت، این یک استراتژی نسبتا موفق برای معاملات بیت کوین در چند سال گذشته بوده است. البته، سیگنال های کاذب زیادی نیز وجود داشته اند. از این رو، کورکورانه دنبال کردن یک سیگنال بهترین استراتژی نیست.بنابراین لازم است فاکتورهای دیگری نیز در نظر گرفته شود.
در ضمن، مانند بسیاری از تکنیک های تحلیل نمودار، سیگنال های موجود در بازه های زمانی بلند قوی تر از بازه های زمانی کوتاه هستند. ممکن است یک صلیب طلایی در نمودار هفتگی رخ دهد، در حالی که شاهد یک صلیب مرگ در نمودار ساعتی هستید. به همین دلیل همیشه بازه های زمانی بلندتر در نمودار اطلاعات مفیدتری ارائه می کنند.
چیزی که بسیاری از معامله گران در هنگام معامله با صلیب های طلایی و مرگ به دنبال آن خواهند بود، حجم معاملات است. حجم مانند بسیاری از الگوهای نموداری می تواند ابزاری قوی برای تایید باشد.بدین ترتیب، هنگامی که افزایش حجم با سیگنال صلیب همراه می شود، بسیاری از معامله گران نسبت به معتبر بودن آن سیگنال بیشتر مطمئن می شوند.
با تشکیل یک صلیب طلایی، میانگین متحرک بلند مدت احتمالا یک منطقه کلیدی حمایت در نظر گرفته خواهد شد. برعکس، با تشکیل صلیب مرگ این میانگین متحرک به احتمال زیاد یک منطقه مقاومت خواهد بود.
همچنین ممکن است سیگنال های صلیبی با سیگنال های دیگر شاخص های تکنیکال ترکیب شوند. معامله گران چندین سیگنال و شاخص را با هم یکی می کنند تا سیگنال های معاملاتی را قابل اطمینان تر کنند.
کلام آخر
در این مقاله درباره رایج ترین صلیب ها (طلایی و مرگ) بحث کردیم. صلیب طلایی زمانی تشکیل می شود که میانگین متحرک کوتاه مدت به بالای میانگین متحرک بلند مدت می رسد.در صلیب مرگ، میانگین متحرک کوتاه مدت در زیر میانگین متحرک بلند مدت قرار می گیرد.هر دوی آنها می توانند ابزارهای قابل اعتمادی برای تایید معکوس شدن روند های بلند مدت (در بازارهای سهام، فارکس یا ارز رمزنگاری ) باشند.
چه زمانی کندل دوجی اتفاق میافتد؟
در این مقاله قصد داریم شما رو با پترن های کلاسیک پرایس اکشنی که میتواند در معاملات به شما یاری کند آشنا کنیم.
همه پترن هایی که اینجا آموزش داده میشوند بر روی چارت های بازار فارکس به شما نشان خواهیم داد که شما میتوانید از این پترن ها در بازار های دیگری نیز استفاده کنید.
Pin Bar
اولین الگویی که میخواهیم درباره آن توضیح دهیم الگوی معروف پین بار هست . این الگو خیلی در بین پرایس اکشن کار ها محبوب است و از روی شدویی آن در نواحی مهم میتوان به اطلاعات بسیار خوبی دست پیدا کرد.
شکل کندل Pin Bar
این کندل دارای یک سایه بلند و یک بدنه کوچک میباشد که این شدو هم میتواند در بالا و یا پایین باشد
مفهوم کندل Pin Bar :
اهمیت این کندل در زمانی هست که روی نواحی حمایت یا مقاومت استاتیکی و داینامیکی باشد
بدین صورت که وقتی به یک ناحیه حمایتی میرسیم اگر این کندل با یک شدو در پایین و بدنه کوچک در بالا باشد این مفهموم را به ما میرساند که قیمت خواسته ناحیه حمایت را به سمت پایین شکست دهد اما خریداران با فشار زیادی قیمت را به سمت بالای خط حمایت هل داده اند و نگذاشته اند سطح حمایتی از دست برود.
همین موضع در ناحیه مقاومت برعکس خواهد شد و یک شدو بزرگ در بالای کندل ، بدنه کوچک در پایین
نمونه هایی در چارت :
Key Reversal Barالگوی
دومین الگو معروف کلاسیک ریورسال بار ها هستند که به شکل ظاهری :
از ترکیب دو کندل که دارای بدنه های با اندازه های متفاوت و یک گپ قیمتی تشکیل شده است.
مفهوم الگو Key Reversal Bar
وقتی به یک ناحیه حمایتی میرسیم ممکن است اول کندل سمت چپ (قرمز رنگ) را ببینیم که دم هم پیدا کرده و این موضوع رو میرساند که از طرف بالا فروشندگان دارند فشار میاورند که سطح شکسته شود اما وقتی کندل بعدی سمت راستی تشکیل میشود این را نشان میدهد که فروشندگان اول توانسته اند با گپی که هنگام باز شدن کندل دوم ایجاد کرده اند بازار را به سمت پایین هل دهند اما زورشان تمام شده و خریدار ها پیروز شدند و حتی قسمتی که دم پیدا کرده بود در کندل چه زمانی کندل دوجی اتفاق میافتد؟ قبلی را شکست دهند و بازار رو کامل در دست بگیرند که به این حالت Bullish key Reversal Bar گفته میشود
و اگر همین الگو در ناحیه مقاومتی و برعکس رخ دهد bearish key Reversal Bar
مثال هایی در چارت :
الگوی Inside Bar
شکل ظاهری این الگو بصورت زیر میباشد :
مفهوم الگو Inside Bar
همانطور که در شکل بالا میبینید این الگو کلاسیک از دو کندل تشکیل شده که کندل دومی در دل کندل اول قرار داد صرف نظر از اینکه رنگ کندل ها به چه شکلی باشد اگر بدنه و شدو های کندل دوم در دل کندل اول باشد نام Inside Bar بهش تعلق میگیرید. در واقع وقتی این کندل در بازار دیده میشود این را میرساند که بازار در آن لحظه دچار یک ایست و حالت سکون شده است و حجم معاملات کمتر میشود تا اینکه آماده شروع یک حرکت بشود . حالا این حرکت میتواند هم در جهت صعودی و هم درجهت نزولی باشد .
میتوان شبیه یک الگو کویل در سیستم نیوتونی گرفت که در مجموعه تحلیل بازار بورس و ارز به صورت دسته از کندل ها اتفاق میافتد.
نمونه مثال ها در چارت :
الگوی اینگالفینگ بار(outside bar)
این الگو که از دو کندل تشکیل شده داری دو نوع Bearish , Bullish است .
این الگو توسط دو کندل که خلاف جهت هم (رنگ های متفاوت) هستند تشکیل شده است
نوع اول که اول یک کندل نزولی و سپس دومی کندل صعودی پرقدرت هست را bullish engulfing
نوع دوم هم اول یک کندل صعودی و سپس کندل نزولی پرقدرت شکل میگیرد را bearish engulfing
مینامیم.
این الگو هم مثل الگو پین بار زمانی پر اهمییت میشود که در نواحی حمایت یا مقاومت استاتیکی و دینامیکی قرار بگیرد و اگر جایی در غیر این دو ناحیه تشکیل شود اعتبار خیلی کمتری را داراست.
طبق این الگو وقتی با یک کندل نزولی به سطح حمایتی نزدیک میشویم و فروشنده ها فشار میاورند که سطح را به سمت پایین شکست دهند اما وقتی ناکام میشوند و خریدار ها فشار بیشتری وارد میکنند باعث میشود که یک کندل بزرگ صعودی تشکیل شود به طوری که کندل اول در دل کندل دوم قرار میگیرد . و این نشان دهنده قدرت زیاد خریداران در آن ناحیه استاتیکی میباشد و به این الگو در پرایس اکشن کلاسیک الگو Bullish Engulfing گفته میشود .
اگر عکس این حرکت در ناحیه مقاومتی صورت بگیرد به آن الگو Bearish Engulfing میگوییم . در زیر مثال های زیاد در این مورد میاوریم.
مثال هایی در چارت :
الگوهای ستاره صبحگاهی و عصرگاهی
این الگو های از سه تا کندل تشکیل شده است که الگوی سمت راست به ستاره صبحگاهی و سمت چپ به الگوی ستاره عصرگاهی معروف است.
مفهوم الگو :
این الگو ها مانند سایر الگو های کلاسیک پرایس اکشن توضیح داده شده زمانی دارای اهمیت هست که در نواحی حمایتی و مقاومتی استاتیکی باشد .
در الگو ستاره صبحگاهی وقتی در ناحیه حمایتی یک کندل نزولی توسط فروشندگان ایجاد میشود و در کندل دومی شاهد یک کندل با بدنه خیلی کم و شدوهایی در طرفین (دوجی) میشویم به این نکته پی میبریم که چه زمانی کندل دوجی اتفاق میافتد؟ شاید قدرت فروشندگان رو به اتمام است و در آن نقطه بازار به تعادل رسیده است و زمانیکه کندل سوم یک کندل صعودی تشکیل میشود میفهمیم که بازار در آن نقطه دچار چرخش شده و خریدار ها پیروز شده اند که به این الگو Morning Star گفته میشود . اگر عکس این اتفاق در ناحیه مقاومتی شکل گیرد الگو Evening star نامیده میشود .
دیدگاه شما