مزیت استفاده از نمودار های بلند مدت


مقیاس حسابی در کار با انواع نمودارها در تحلیل تکنیکال

تفاوت نمودار لگاریتمی (درصدی) و حسابی (خطی)

اصولا در تحلیل تکنیکال از نمودارهای قیمت استفاده کرده و نمودارها دارای دو محور عمودی و افقی هستند. محور افقی نشان‌دهنده زمان و محور عمودی نشان‌دهنده قیمت است. محورهای افقی و عمودی در تمام انواع نمودارها اعم از خطی، کندل استیک و . ، مشترک هستند، اما ممکن است فواصل قیمتی در محور عمودی متفاوت باشد که این تفاوت باعث تفکیک نمودار نمودار حسابی و نمودار لگاریتمی می‌شود. در این مقاله به بررسی تفاوت‌های این دو نمودار می‌پردازیم.

نمودار لگاریتمی (درصدی) چیست؟

در نمودار لگاریتمی فواصل قیمتی با یکدیگر برابر نیستند. در واقع فواصل قیمتی بر حسب درصد بر روی محور قیمت نشان داده می‌شوند. به تصویر زیر توجه نمایید.

نکته: برای تبدیل نمودار به حالت لگاریتمی می‌توانید از پایین نمودار گزینه "لگاریتمی" را فعال کنید.

نمودار حسابی (خطی) چیست؟

در این نمودار فواصل بین قیمت‌ها یکسان است. همچنین قیمت‌ها بر حسب قیمت بسته شدن(قیمت آخرین معامله) در نظر گرفته می‌شوند. تنظیمات پیش‌فرض نمودار نرم افزارها به حالت نمودار حسابی است. به تصویر زیر دقت کنید.

تفاوت نمودار لگاریتمی و حسابی در تحلیل تکنیکال

همانطور که گفتیم تفاوت بین مقیاس نمودار لگاریتمی و حسابی در محور عمودی آن‌ها می‌باشد. در نمودار حسابی فواصل قیمتی یکسان در صورتیکه در نمودار لگاریتمی اینگونه نیست. برای مثال در نمودار لگاریتمی فاصله قیمت از 10000 تا 20000 تومان بیشتر ازفاصله بین قیمت 20000 تا 30000 تومان است. چراکه حرکت از 10000 به 20000 بیانگر 100 درصد رشد است. اما رشد قیمت از 20000 تا 30000 تومان به اندازه 50 درصد است. هرچقدر روی محور عمودی این نمودار بالاتر برویم فواصل قیمتی کمتر می‌شود. اما همانطور که در تصاویر مشاهده نمودید، در نمودار حسابی فواصل قیمتی روی محور عمودی یکسان است.

نمودار لگاریتمی بهتر است یا نمودار حسابی؟

بنابراین کدام سیستم مقیاس بندی بهتر است؟ هر دو سیستم مزایا و معایب خود را دارند. ترجیح فرد تا حد زیادی به سبک تحلیل و تایم فریم بستگی دارد. معامله گرانی که به دنبال گرفتن حرکات کوتاه مدت قیمت (نوسان‌گیری) یا تجزیه و تحلیل محدوده های کوچک معاملاتی هستند، ممکن است مقیاس های حسابی را برای خلوص قیمت ترجیح دهند. تکنیکالیستهای علاقه مند به روندها و تاریخچه قیمت های بلندمدت به احتمال زیاد نمودار لگاریتمی را ترجیح می دهند. توجه داشته باشید که نمودار لگاریتمی زمانی بهترین استفاده را دارد که قیمت ها به میزان قابل توجهی بالا یا پایین حرکت کرده باشند.

جمع بندی

همان‌طور که در این مقاله اشاره کردیم تفاوت نمودار حسابی و لگاریتمی در فواصل قیمت آن دو بر روی محور عمودی است. با توجه به سبک تحلیل خود، می‌توانید نوع نمودار خود را مشخص کنید. جهت آموزش مطالب بیشتر در این زمینه سایر مقالات سایت کارگزاری اقتصاد بیدار را مطالعه نمایید.

تفاوت نمودار حسابی و لگاریتمی در تحلیل تکنیکال چیست؟

همان‌طور که می‌دانید نمودارهای تحلیل تکنیکال سهام از دو محور عمودی و افقی تشکیل شده‌اند. محور عمودی (y) نمایان‌گر قیمت و محور افقی (x) برای نمایش زمان استفاده می‌شود. محور عمودی که نشان‌دهنده‌ی تغییرات قیمت سهام است، دارای دو مقیاس قیمت خطی (حسابی) و لگاریتمی (درصدی) می‌باشد. با توجه به نوعِ مقیاس قیمت مورد استفاده در هنگام مشاهده‌ی نمودار، تفسیر و تحلیل‌ نمودار توسط تریدرها هم متفاوت می‌باشد. اغلب نرم‌افزارهای تحلیل تکنیکال سبک‌های مختلفی از نمودارها را به نمایش می‌گذارند. اما سوالی که بیشتر معامله‌گران با آن مواجه هستند این است که نمودار حسابی بهتر است یا لگاریتمی؟ در این مقاله از سری مقالات آموزش بورس در چراغ به بررسی تفاوت نمودار حسابی و لگاریتمی در تحلیل تکنیکال خواهیم پرداخت. اما پیش از آن راجع به مفهوم هر یک از این نمودارها توضیح خواهیم داد. دانستن این موضوع به تحلیل‌گران کمک می‌کند تا در تحلیل‌های خود دچار اشتباه فاحش نشوند.

نمودار خطی (حسابی) چیست؟

نمودار خطی (حسابی)

نموادر خطی (حسابی) چیست؟

به‌طور کلی هر زمان که چارت سهمی را در نرم‌افزارهای تحلیل مختلف باز می‌کنید، در حالت پیش‌فرض نموداری که به شما نمایش داده می‌شود یک نمودار خطی (حسابی) است. اما منظور از نمودار حسابی چیست؟ در یک نمودار حسابی هم خط افقی بیان‌گر زمان است و خط عمودی بیان‌گر قیمت. اما در نمودار حسابی محور قیمتی به بازه‌های مساوی تقسیم شده است؛ در واقع فواصل بین قیمت‌ها در این‌گونه نمودارها با هم برابر هستند. اما تفاوت نمودار حسابی و لگاریتمی در تحلیل تکنیکال خیلی زیاد است. مخصوصاً در معاملات کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت با توجه به استراتژی‌های معاملاتی که وجود دارد، هرکدام از این نمودارها می‌توانند اطلاعات و یا دیتای خیلی متفاوتی بدهند.

نمودار لگاریتمی (درصدی) چیست؟

نمودار لگاریتمی (درصدی)

نمودار لگاریتمی (درصدی) چیست؟

در یک نمودار لگاریتمی (درصدی)، فواصل قیمتی با هم برابر نیستند که این مهم‌ترین تفاوت نمودار حسابی و لگاریتمی است. در واقع در نمودارهای لگاریتمی فاصله‌ی قیمت به‌صورت درصدی بر روی محور عمودی نمایش داده می‌شود. از آن‌جایی که در این نوع از نمودارها فواصل قیمتی نابرابر هستند، هر چقدر قیمت بالاتر برود، فواصل برابر در محور عمودی، درصد سود کمتری را به ما خواهند داد. در واقع، هر چقدر که قیمت در سهمی افزایش می‌یابد، نمودارهای لگاریتمی فاصله‌ها را کم و درصد آن را تعیین می‌کنند. در این نمودارها تفاوت در نمودارهای بلندمدت‌تر اهمیت بیشتری دارد. بنابراین، خط روند در این نمودارها، خیلی سریع شکسته خواهد شد. به عنوان مثال، فاصله‌ی ۱۰۰ تومان تا ۲۰۰ تومان در این نمودارها برابر با فاصله‌ی ۲۰۰ تومان تا ۴۰۰ تومان می‌باشد. نکته‌ی دیگر این‌که نمودارهای لگاریتمی در فیبوناچی پروجکشن و اکسپنشن، محاسبات، دقت بیشتری دارند و کم‌تر دچار اشتباه می‌شوند.

تفاوت نمودار حسابی و لگاریتمی در تحلیل تکنیکال

تفاوت نمودار حسابی و لگاریتمی در تحلیل تکنیکال چه می‌باشد؟ تحلیل‌گران با توجه به نوع تحلیل و بازه‌ی زمانی از این نمودارها استفاده می‌کنند. در محدوده‌های قیمتی و یا نوسانات کوتاه‌مدت، اغلب از نمودارهای حسابی استفاده می‌شود. اما در بررسی‌های بلندمدت که قیمت‌های تاریخی وجود دارد، نمودارهای لگاریتمی مناسب‌تر خواهند بود. علاوه بر آن، هرگاه قیمت نوسانی است و بالا و پایین می‌رود نیز، از این نمودار استفاده خواهد شد. واقعیت این است که اطلاعات همیشه خام هستند و لگاریتمی نمی‌شوند. اما با این حال، بیش‌تر تحلیل‌گران از نمودار لگاریتمی برای تحلیل‌هایشان استفاده می‌کنند. چرا که با توجه به تغییرات قیمت به ‌صورت درصدی در این دسته از نمودارها حرکات چارت واقعی‌تر دیده می‌شوند. از طرفی اکثر معامله‌گران حد سود و ضرر خودشان را به صورت درصدی محاسبه می‌نمایند. به همین دلیل در تغییرات قیمتی بالاتر از ۱۰۰ درصد و نمودارهای میان‌مدت و بلندمدت از نمودارهای لگاریتمی استفاده می‌شود.

مثالی از تفاوت نمودار حسابی و لگاریتمی در تحلیل تکنیکال

برای درک بهتر تفاوت نمودار حسابی و لگاریتمی به این مثال توجه کنید. فرض کنید که روی سهمی دو معامله انجام داده‌اید. در معامله‌ی اول سهم را در قیمت ۱۰۰ تومان می‌خرید و آن را در قیمت ۵۰۰ تومان می‌بندید؛ یعنی این وسط در معامله به اندازه‌ی ۴۰۰ تومان سود کردید. اما فرض کنید که در معامله‌ی دوم سهام را در قیمت ۷۰۰ تومان خریده و بعد از مقداری رشد قیمت، سهم را در قیمت ۱۱۰۰ تومان (یعنی با همان ۴۰۰ تومان سود)، می‌فروشید. همان‌طور که متوجه شدید حد فاصل قیمت‌ها در دو نمودار با هم برابر است. پس می‌توان گفت که این نمودار یک نمودار حسابی است. اما سوالی که مطرح است این است که آیا واقعاً این تناسبی که در دو معامله دیده می‌شود، واقعیت بازار را به ما نشان می‌دهد یا خیر؟

خب همان‌طور که گفتیم در سهم اولی ۴۰۰ تومان رشد قیمت داشتیم؛ بنابراین اگر در ابتدا معادل ۱۰۰ میلیون تومان سهم خریده باشیم، موقع فروش چیزی در حدود ۴۰۰ میلیون سود نصیبمان خواهد شد. اما اگر در معامله‌ی دوم همان ۱۰۰ میلیون سهم را در قیمت ۷۰۰ تومان خریداری نماییم، آیا می‌توان گفت که اینجا هم ۴۰۰ میلیون سود به دست خواهیم آورد؟ پاسخ قطعاً منفی است. چراکه طبق نمودار لگاریتمی، در معامله‌ی دوم وقتی که سهم را در قیمت ۷۰۰ تومان خریدیم و آن را در قیمت ۱۱۰۰ تومان فروختیم، تنها ۵۷ میلیون از این معامله سود برده‌ایم. (از ۷۰۰ تومان تا ۱۱۰۰ تومان، ۵۷٪ سود می‌کنیم). این همان تفاوت نمودار حسابی و لگاریتمی در تحلیل تکنیکال است که گفتیم فاصله‌های قیمتی در نمودار لگاریتمی به‌صورت درصدی نمایش داده می‌شود.

در تحلیل‌ها از نمودار حسابی استفاده شود یا لگاریتمی؟

در تحلیل‌ها از نمودار حسابی استفاده شود یا لگاریتمی

در تحلیل‌ها از نمودار حسابی استفاده شود یا لگاریتمی؟

با توجه به تفاوت نمودار حسابی و لگاریتمی در تحلیل تکنیکال این سوال برای بسیاری از تحلیل‌گران به‌وجود می‌آید که استفاده از نمودار حسابی بهتر است یا لگاریتمی؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که استفاده از نمودارهای حسابی نمی‌تواند میزان واقعی سودآوری را در قیمت‌های مختلف برای تحلیل‌گران مشخص نماید. اما از آنجا نمودارهای لگاریتمی درصد تغییرات قیمت را نشان می‌دهند، راحت‌تر واقعیت حرکات چارت را نمایش می‌دهند و بیش‌تر توسط تحلیل‌گران تکنیکال مورد استفاده قرار می‌گیرند. بنابراین اگر یک تحلیل‌گر بخواهد مثلاً نمودار قیمتی که در بخش قبلی راجع به آن صحبت شد را با واقعیت بازار تطابق دهد، باید از نمودار لگاریتمی استفاده کند که در آن ارتفاع معامله‌ی دوم نسبت به ارتفاع معامله‌ی اول، کوتاهتر می‌باشد. البته این را هم به خاطر داشته باشید که هنگام استفاده از نمودارهای لگاریتمی، حد سود و حد ضرر هم باید به‌صورت درصدی مشخص شود نه به‌صورت عددی.

👈🎞 برای آشنایی کامل با نمودارهای لگاریتمی می‌توانید همین حالا در دوره آموزش تحلیل تکنیکال مقدماتی شرکت نمایید.

سخن آخر

در این مقاله از سایت آموزش چراغ راجع به تفاوت نمودار حسابی و لگاریتمی در تحلیل تکنیکال صحبت کردیم و گفتیم که اغلب تحلیل‌گران در تحلیل‌هایشان از نمودارهای لگاریتمی استفاده می‌کنند. اما با این حال، هستند تریدرهای موفقی که با استفاده از نمودارهای حسابی هم توانستند تحلیل‌های خوبی انجام دهند و سود خوبی به دست آورند. در کل درست است که استفاده از نمودارهای لگاریتمی بهتر است اما بد نیست که در حین تحلیل یک سهم، نگاهی هم به نمودار حسابی همان چارت داشته باشید. چرا که ممکن است در حالت حسابی، یک سری حمایت‌ها و مقاومت‌هایی را ببینید که در حالت لگاریتمی از آن‌ها غافل بودید.

تفاوت تحلیل تکنیکال با تحلیل بنیادی

تفاوت تحلیل تکنیکال با تحلیل بنیادی؛ تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی دو مکتب فکری اصلی در تحلیل بازارهای مالی هستند. سرمایه گذاران و معامله گران از هردو برای تحقیق و پیش بینی قیمت سهام آتی استفاده میکنن.

مانند هر استراتژی یا فلسفه سرمایه گذاری هردو طرفداران و مخالفانی دارن. تحلیل بنیادی به تجزیه و تحلیل جنبه های مالی یک کسب و کار مانند صورت های مالی و نسبت های مالی و سایر عوامل اقتصاد و عوامل موثر بر کسب و کار برای تجزیه و تحلیل ارزش بازار منصفانه سهم/ اوراق بهادار آن اشاره داره.

در مقابل، تحلیل تکنیکال به تحلیل قیمت منصفانه سهام/ اوراق بهادار با بررسی و تحلیل روند ها و تغییرات گذشته قیمت سهام و مطالعه اطلاعات تاریخی کسب و کار اشاره داره. در ادامه با من همراه باشین تا به جزییات این دو تحلیل تکنیکال و بنیادی، تفاوت این دو تحلیل نگاهی بندازیم.

تحلیل بنیادی چیست؟

تحلیل بنیادی (FA) روشی برای اندازه گیری ارزش ذاتی اوراق بهادار با بررسی عوامل اقتصادی و مالی مرتبط هستش .

تحلیلگران بنیادی هر چیزی را که بتواند بر ارزش اوراق بهادار تاثیر بذاره، از عوامل کلان اقتصادی مانند وضعیت اقتصاد و شرایط صنعت گرفته تا عوامل اقتصاد خرد مانند اثربخشی مدیریت شرکت، مطالعه میکنن.

هدف نهایی رسیدن به عددی هست که سرمایه گذار می تونه با قیمت فعلی اوراق بهادار مقایسه کنه تا ببینه آیا اوراق بهادار کمتر یا بیشتر ازحدش ارزش گذاری شده. اگر میخواهید مسیر بنیادی رو انتخاب حتما تحلیل های زیر رو انجام بدین:

1. تجزیه و تحلیل صنعت

2. تجزه و تحلیل شرکت

3. تحلیل اقتصادی

انواع مختلف تحلیل بنیادی

دو نوع اصلی تحلیل بنیادی وجود داره:

مطالعه ای که شامل ارزش برند، مزیت استفاده از نمودار های بلند مدت تصمیمات مدیریتی، عملکرد مالی شرکت در یک دوره معین و سایر عوامل مشابه هست. برای مثال رفتار مصرف کننده، تقاضا و شناخت شرکت در بازارهای گسترده تر و هدفش کشف پاسخ به سوالاتی مانند چگونگی درک آن و تصمیمات مدیریتی که باعث سروصدا در بازار میشه.

کمی:

تحلیلی که صرفا مبتنی بر اعداد هستش و صورت های مالی شرکت را در نظر می گیره و قیمت سهام را از مشاهدات به دست میاره که شامل تجزیه و تحلیل اعداد، نسبت ها و ارزش ها برای درک قیمت سهام و سلامت مالی کلی شرکت هست.

اگرچه رویکردها متفاوت هست، اما برای تجزیه و تحلیل جامع قیمت سهام یه شرکت به همان اندازه مهمن. همچنین دو فرآیند تحلیل بنیادی وجود داره :

رویکرد از بالا به پایین:

دراین رویکرد، کارشناسان از عوامل کلان اقتصادی به ارزیابی اقتصاد میپردازن و اول صنعت سپس،آنها به شرایط بازار و در نهایت به ارزیابی پیشرفت، مدیریت و سایر عوامل اقتصادی خرد شرکت میرسن.

رویکرد از پایین به بالا:

این رویکرد برعکس دوره از بالا به پایین هست. این کار با مطالعه شرکت، کشف رکورد و عملکرد آن شروع می شود و سپس به آرامی به سمت عوامل کلان اقتصادی مانند شرایط صنعت و اقتصاد یک کشور حرکت میکند.

درکل تجزیه و تحلیل از بالا به پایین دید وسیع تری از اقتصاد داره، از کل بازار شروع میشه و در ادامه به یه بخش، صنعت و دراخر به یه شرکت خاص محدود میشه. برعکس، تجزیه و تحلیل از پایین به بالا با یه سهم خاص شروع میشه و برای در نظر گرفتن همه عواملی که بر قیمت آن تاثیر میذاره، گسترده میشه. بیشتر تحلیل های بنیادی برای ارزیابی قیمت سهام استفاده میشه، اما می توانیم از آن در طیف وسیعی از طبقات دارایی مانند اوراق قرضه و فارکس استفاده کنیم.

مزایای تحلیل بنیادی

در ادامه مقاله تفاوت تحلیل تکنیکال با تحلیل بنیادی به مزایا و معایب تحلیل بنیادی اشاره می کنیم.

تجزیه و تحلیل بنیادی شما رو قادر میسازه نبض شرکت رو بخونین. شما میتونین پویای های مالی درون شرکت رو درک کنید و تعیین کنید که آیا در وضعیت خوبی هست یا مشکلاتی وجود داره. شناسایی سهام خوب بزرگترین مزیت تحلیل بنیادی هست که به ما در یادگیری پیچیدگی های مختلف بازار سهام کمک میکنه و در نتیجه به سرمایه گذار کمک میکنه تا سهام کالایی را که مدل تجاری و آینده خوبی داره شناسایی کنه و در عین حال از سهام بد دوری کنه.

مزیت دیگر تحلیل های بنیادی پایه محکم برای سرمایه گذاری هستش. بازارهای سهام مانند یه تونل هستن و اگر دانشی درمورد تحلیل بنیادی یا تحلیل تکنیکال نداشته باشیم، ممکنه در اون تونل گم بشیم و تحلیل بنیادی مانند مشعلیه که به ما کمک میکنه تا از تونل بورس عبور کنیم.

به عبارتی دیگر زمانی که ما از نظر انتخاب ناامید هستیم وسهام زیادی برای خرید داریم،تحلیل بنیادی میتونه کمک بزرگی در شناسایی بهترین سهام ازبین بسیاری از سهام خوب باشه.

معایب تحلیل بنیادی

تحلیل بنیادی خالی از اشکال نیست. تحلیل بنیادی خسته کننده و وقت گیر، اشکالات برون یابی، تاخیر زمانی، نیاز به سرمایه گذاری بلند مدت، سیگنالهای تجاری قابل اعتماد نداره. نقطه ضعف تحلیل بنیادی اینه که میتونه شما رو به یه سهام خوب اما در زمان نامناسب برسونه. و ممکنه لازم باشه سهام خودتون رو برای مدت طولانی نگه دارید.

تحلیل بنیادی در فارکس چیست؟

فارکس یا ارز خارجی را می توان به عنوان شبکه ای از خریداران و فروشندگان توضیح بدیم که ارز را با قیمت توافقی بین یکدیگر انتقال میده. این وسیله ای هست که افراد، شرکت ها و بانک های مرکزی یک ارز را به ارز دیگر تبدیل میکنه. درحالی که بسیاری از مبادلات ارزی برای اهداف عملی انجام میشه، اکثرا تبدیل ارز با هدف کسب سود انجام میشه.

مقدار ارز تبدیل شده در هر روز میتونه حرکت قیمت برخی از ارزها رو به شدت نوسان کنه. همینبی ثباتی میتونه فارکس رو برای معامله گران جذاب بکنه در کل شانس بیشتری برای سود بالا داره و درعین حال ریسک رو نیز افزایش میده.برخلاف سهام یا کالا، معاملات فارکس در بورس ها انجام نمیشه، بلکه مستقیما بین دو طرف در بازار خارج از بورس انجام میشه. بازار فارکس توسط یک شبکه جهانی از بانک ها اداره میشه.

کسانی که در بازار ارز فارکس معامله می کنن به همان دو شکل اصلی تحلیلی که در بازار سهام استفاده میشه، تکیه میکننف تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال، کاربردهای تحلیل تکنیکال در فارکس تقریبا یکسان هست. فرض بر اینه که قیمت تمام اخبار را منعکس میکنه و نمودارها موضوع تجزیه و تحلیل هستن.

معاملات فارکس اغلب تحت تاثیر عرضه و تقاضا هست. با توجه به اینکه تحلیل بنیادی در مورد مقادیر و عوامل موثر بر تقاضا و عرضه ارز تحقیق میکنه، معامله گران میتونن از استفاده از تحلیل بنیادی مزیتی کسب کنن.

این تجزیه و تحلیل عمیق از بازارهای فارکس همچنین میتونه در مقایسه با معامله گرانی که فقط به تحلیل بنیادی پایبندن رونق بیشتری به معامله گران بده. علاوه بر این، به لطف این تجزیه و تحلیل عوامل عرضه و تقاضا، معامله گران با تکیه بر تحلیل بنیادی میتونن معاملات سودآوری را که استراتژ های فنی از دست میدن رو تشخیص بده.

تحلیل تکنیکال چیست؟

تحلیل تکنیکال رویکرد متفاوتی داره، این رشته به اصول گذشته واخبار روز نگاه میکنه و در عوض بر قیمت های تاریخی و الگوهای معاملاتی برای پیش بینی روندهای آینده تمرکز میکنه. ایده اینه که تمام اطلاعات مربوط به بازار از قبل در قیمت اوراق بهادار منعکس شده.

تئوری پشت اعتبار تحلیل تکنیکال مفهومش اینه که اقدامات جمعی، خرید و فروش، همه شرکت کنندگان در بازار به طور دقیق منعکس کننده تمام اطلاعات مربوط به اوراق بهادار معامله شده، بنابراین، به طور مداوم ارزش بازار منصفانه را به اوراق بهادار اختصاص میده.

در کل تحلیل تکینیکال برای ارزیابی سرمایه گذاری ها و شناسایی فرصت های معاملاتی با تجزیه و تحلیل روندهای آماری جمع آوری شده از فعالیت های معاملاتی، مانند حرکت قیمت در بازارهای مالی با استفاده از نمودار های تاریخی قیمت وآمار بازارهستش.

براین اساس اگر یه معامله گر بتونه الگوهای قبلی بازار رو شناسایی بکنه، میتونه پیش بینی نسبتا دقیقی از مسیرهای قیمتی آتی داشته باشه. در مقابل، تحلیل بنیادی، که تلاش میکنه ارزش اوراق بهادار را بر اساس نتایج تجاری مانند فروش و درآمد ارزیابی کنه، تحلیل تکنیکال بر مطالعه قیمت و حجم تمرکز داره. برای یه معامله گرمعمولی انجام تحلیل بنیادی سخته و تقریبا غیر ممکنه، برای همین میتونیم از تحلیل تکنیکال برای پیش بینی قیمت بازار هر سهم استفاده کنیم.

شاخص های تحلیل تکنیکال

در سراسر صنعت، صدها الگو و سیگنال وجود داره که توسط محققان برای حمایت از معاملات تحلیل تکنیکال توسعه داده شده. تحلیلگران فنی همچنین انواع متعددی از سیستم های معاملاتی رو توسعه دادن تا به آنها در پیش بینی و معامله بر اساس حرکات قیمت کمک کنه.

برخی از شاخص ها عمدتا بر شناسایی روند فعلی بازار از جمله مناطق حمایتی و مقاومتی متمرکز هستن، درحالی که برخی دیگر بر روی تعیین قدرت یه روند و احتمال ادامه آن متمرکز هستن. به طور کلی، تحلیلگران تکنیکال به انواع گسترده شاخص های زیر نگاه میکنن:

2) الگوهای نمودار

3) شاخص های حجم و حرکت

5) میانگین های متحرک

6) سطوح حمایت و مقاومت

مزایای تحلیل تکنیکال

توانایی شناسایی سیگنالهای مربوط به روند قیمت در بازار جز کلیدی هر استراتژی معاملاتی هست. همه معامله گران باید روشی را برای مکان یابی بهترین نقاط ورود و خروج در یه بازار کار کنن و استفاده از ابزارهای تحلیل تکنیکال یه روش بسیار محبوب برای انجام این کار هست. تحلیل تکنیکال براساس داده های عینی هست. میتونیم به نمودار سهام نگاه کنیم و به وضوح ببینیم که در حال حاضر چه اتفاقی میفته. میتونیم ببینیم که قیمت به کدام سمت حرکت میکنه. میتونیم میزان محبوبیت سهام را بر ایای ویژگی های حجمی آن ببینیم. اگر بخواهیم بطور خلاصه بگیم در واقع برای معامله گران کوتاه مدت و روزانه آسونه و ورودی کمتری نیاز داره.

معایب تحلیل تکنیکال

تحلیل تکنیکال یه رویکرد علمی معتبر نیست زیرا اکثر روش ها قیمت ها رو بر اساس داده های مربوط به قیمت مطالعه میکنن. برا همین ضروریه که یه معامله گر به طور مداوم سیستم های معاملاتی خودش رو بررسی کنه تا توانایی کاریش رو بررسی کنه.

اساس تحلیل تکنیکال ممکن هست یادگیری آسون باشه اما پیاده سازی و تسلط به آن دشوار هستش. اکثر معامله گران تمایل دارن بین رویکردهای مختلف در نوسان باشن برا همین نمیتونن تجزیه و تحلیل خود را به روشی ثابت دنبال بکنن و این در نهایت منجر به زیان بیشتر از سود میشه.

به عبارتی دیگر تحلیل تکنیکال به شرکت پشت سهام اهمیتی نمیده، شاید بخواهیم بدونیم که شرکت در چه صنعتی هست، اما جدای از اون، شرکت اصلی واقعا نگران کننده نیست.

ممکن هست شرکت بدهی بیشتری نسبت به توان خودش داشته باشه و حتی ممکنه سودی هم نداشته باشه، چه کس میدونه؟ تحلیل تکنیکال به چنین موضوعاتی مربوط نمیشه. واینکه همیشه عنصری از بازار وجود خواهد داشت که قابل پیش بینی نیست.

هیچ تضمین قطعی وجود نداره که هرشکلی از تحلیل تکینیال یا تحلیل بنیادی صد در صد دقیق باشه. اگرچه الگوهای قیمت تاریخی به ما بینشی از مسیر احتمالی قیمت یه دارایی رو میده، اما این نویدی برای موفقیت نیست.

تفاوت تحلیل تکنیکال و بنیادی چیست؟

تحلیل بنیادی روشی برای ارزیابی اوراق بهادار با تلاش برای اندازه گیری ارزش ذاتی یه سهام هست. تحلیلگران بنیادی همه چیز رو از شرایط کلی اقتصاد و صنعت گرفته تا وضعیت مالی و مدیریت شرکت ها مطالعه میکنن.

درآمدها، هزینه ها، دارایی ها و بدهی ها همگی از ویژگی های مهم برای تحلیل گران بنیادی هستن. تحلیل تکنیکال با تحلیل بنیادی تفاوت داره زیرا قیمت و حجم سهام تنها ورودی هستن. فرض اصلی اینه که تمام عوامل بنیادی شناخته شده در قیمت لحاظ میشن.

تفاوت تحلیل تکنیکال با تحلیل بنیادی

بنابراین نیازی به توجه دقیق به اونها نیست. تحلیلگران تکنیکال سعی نمیکنن ارزش ذاتی اوراق بهادار را اندازه گیری بکنن، بلکه از نمودارهای سهام برای شناسایی الگوها و روند هایی استفاده میکنن که نشان میده سهام در آینده چه میکنه. تحلیل بنیادی تحت تاثیر اخبار خارجی قرار نمیگیره، درحالی که تحلیل تکنیکال تحت تاثیراخبار خارجی قرار میگیره.

تحلیل بنیادی بر عوامل کیفی و کمی تمرکز داره، در حالی که تحلیل تکنیکال بر قیمت و حجم، نمودارها، میانگین متحرک و غیره تمرکز داره. تحلیل بنیادی برای سرمایه گذاری های بلند مدت استفاده میشه، در حالی که تحلیل تکنیکال برای سرمایه گذاری های کوتاه مدت استفاده میشه. اگرچه تحلیل بنیادی قدرتمندتر هست، اما تحلیل تکنیکال با توجه به این واقعیت که به راحتی در دسترس هست، برخلاف تحلیل بنیادی که به راحتی برای همه در دسترس نیست و برای به دست آوردن تمام اطلاعات لازم زمان و هزینه بیشتری را صرف کرد.

مقاله تفاوت تحلیل تکنیکال با تحلیل بنیادی فقط برای مقاصد اطلاعاتی ارائه شده و نباید به عنوان مشاوره حقوقی، تجاری، سرمایه گذاری و غیره به آن اعتماد بکنین. باید درمورد این مواردبا مشاوران خود مشورت بکنین.

اگرچه هردوی این تحلیل ها توسط بسیاری استفاده میشه، اما برای افراد مختلف متفاوت هست. هیچ کدام از اینها نمیتونه گزینه ی بهتری نسبت به دیگری باشه. تحلیل بنیادی بیشتر توسط سرمایه گذارانی استفاده میشه که منابع مالی خودشون رو برای مدت طولانی سرمایه گذاری میکنن، درحالی که تحلیل تکنیکال توسط معامله گرانی که از آن برای تصمیم گیری سریع برای سرمایه گذاری های کوتاه مدت خود استفاده میکنن استفاده میشه.

معامله گران باید از طیف وسیعی از شاخص ها و ابزار های تجزیه و تحلیل برای به دست آوردن بالاترین سطح اطمینان ممکن استفاده بکنن و یه استراتژی مدیریت ریسک برای محافظت در برابر حرکات نامطلوب داشته باشن.

تحلیل بنیادی و تکنیکال واقعا مکمل هم هستن و هر کدوم بدون دیگری واقعا ناقص میشه! چون معاملات هم باید از لحاظ نموداری و حرکات قیمت بررسی بشه و هم از لحاظ اخبار و فاندامنتالی تا نتیجه خوب حاصل بشه

آموزش تحلیل تکنیکال – انواع نمودار قیمت

یکی از روش‌های اصلی تحلیلگران تکنیکال برای پیش‌بینی قیمت‌ها، شناخت الگوها و روند قیمت‌هاست. ساده‌ترین راه برای تشخیص الگوها و روندها، استفاده از نمودارهاست. در واقع، استفاده از نمودارها به قدری شایع است که معمولاً به تحلیلگران تکنیکال، چارتیست (chartist) گفته می‌شود. در ابتدا، نمودارها با دست رسم می‌شدند، اما امروزه بیشتر نمودارها توسط رایانه ترسیم می‌شوند.

تحلیل تکنیکال نمودارها با استفاده از انواع مختلف نمودارها و سایر توابع نمودار، به شناسایی الگوها و روند بازار کمک می‌کند. تفسیر نمودارها ممکن است برای معامله‌گران تازه‌کار دشوار باشد، بنابراین درک تحلیل تکنیکال ضروری است.

در فصل اول از آموزش تحلیل تکنیکال به پیش فرض‌ها پرداختیم. در فصل دوم به سراغ نمودارها رفته‌ایم. انواع مختلف نمودارهای تحلیل تکنیکال مورد استفاده در معاملات ارزهای دیجیتال و سایر بازارهای معاملاتی را معرفی کرده‌ایم و مبانی و کاربردهای این نوع نمودارها را توضیح داده‌ایم.

کاربرد انواع نمودارها در تحلیل تکنیکال

نمودارها نمایش گرافیکی اطلاعات قیمت ارزهای دیجیتال یا هر کالای قابل معامله‌ دیگری در طول زمان هستند. اغلب اوقات، چنین نمودارهایی حجم را نیز نشان می‌دهند. یکی از مزایای اصلی نمودارها این است که علاوه بر اینکه به تحلیلگر تکنیکال امکان می‌دهند تا به راحتی الگوها و روندها را تشخیص دهد، اطلاعات قیمت و حجم را در طول یک مزیت استفاده از نمودار های بلند مدت دوره به صورت مختصر ارائه می‌کنند. این اطلاعات حتی می‌توانند توسط تحلیلگران فاندامنتال برای بررسی نحوه واکنش بازار به رویدادهای خاص مورد استفاده قرار گیرند. نوسانات بازار را نیز می‌توان به راحتی از نمودارها دریافت. همچنین، نمودارها به تحلیلگران تکنیکال کمک می‌کنند تا در مورد نقاط ورود و خروج تصمیم بگیرند و اینکه در چه قیمتی معامله را متوقف کنند تا ریسک کمتری داشته باشد (کمک به گذاشتن استاپ لاس).

مقیاس نمودار: حسابی و لگاریتمی

بیشتر نمودارها قیمت را در محور عمودی و بازه‌های زمانی را در محور افقی نشان می‌دهند. نمودارها می‌توانند در مقیاس حسابی یا لگاریتمی نمایش داده شوند. انواع نمودارها و مقیاس مورد استفاده بستگی به این دارد که تحلیلگر تکنیکال چه اطلاعاتی را مهم‌تر قلمداد ‌کند و اینکه کدام نمودارها و مقیاس‌ها به بهترین وجه این اطلاعات را نشان می‌دهند.

نمودار مبتنی بر مقیاس حسابی (یا مقیاس خطی) اختلاف قیمت‌ها را با فواصل برابر نشان می‌دهد. بنابراین، اگر در یک نمودار فواصل قیمت به اندازه ۱۰ دلار باشد، یعنی در محور عمودی تمام فواصل برابر ۱۰ دلار خواهد بود. از این رو، در مقیاس حسابی، نمودار یک سهام ۱۰ دلاری که ۱۰ دلار افزایش داشته با نمودار یک سهام ۱۰۰ دلاری که ۱۰ دلار افزایش داشته، یکسان ترسیم می‌شود. اگرچه، درصد افزایش آن‌ها با هم متفاوت است.

برای مثال، در نمودار زیر، قیمت از ۰/۶۴ دلار به ۱/۴۰ دلار یعنی ۰/۷۶ دلار افزایش یافته است. در یک بازه زمانی دیگر، قیمت از ۱/۵۲ دلار به ۲/۲۸ دلار یعنی همان ۰/۷۶ دلار افزایش یافته است. اما همان طور که ملاحظه می‌کنید، با اینکه میزان افزایش عددی به دلار یکسان است اما درصد افزایش متفاوت است. اولی ۱۱۹ درصد افزایش یافته، در حالی که دومی تنها ۵۰ درصد افزایش داشته است. در نمودار حسابی زیر، میزان افزایش برای هر دو یکسان نشان داده شده است؛ زیرا در مقیاس حسابی مبنای کار میزان افزایش عددی به دلار است نه درصد افزایش.

مقیاس حسابی در انواع نمودارها در تحلیل تکنیکال

مقیاس حسابی در کار با انواع نمودارها در تحلیل تکنیکال

مقیاس لگاریتمی (که مقیاس نیمه لگاریتمی هم گفته می‌شود) به جای تفاوت‌های مطلق، از درصد به عنوان واحد اصلی استفاده می‌کند. در نتیجه، فواصل در محور عمودی با هم یکسان نیستند. در مقیاس لگاریتمی، نمودار یک سهام ۱۰ دلاری که ۱۰ دلار افزایش یافته، بلندتر از نمودار سهام ۱۰۰ دلاری با افزایش ۱۰ دلاری است. زیرا درصد افزایش آن‌ها با هم متفاوت است. اولی ۱۰۰ درصد افزایش یافته ولی دومی تنها ۱۰ درصد افزایش داشته است. از این رو، نمودار مبتنی بر مقیاس لگاریتمی، اطلاعات تغییر قیمت را با دقت بیشتری نسبت به نمودار حسابی، ارائه می‌دهد.

برای مثال، در نمودار زیر، مثال قبلی در نمودار لگاریتمی بررسی شده است. در اینجا چون مبنا درصد افزایش است، فواصل در محور عمودی یکسان نبوده، لذا میزان افزایش ۱۱۹ درصدی بیشتر از افزایش ۵۰ درصدی نشان داده می‌شود.

مقیاس لگاریتمی در انواع نمودارها در تحلیل تکنیکال

کار با مقیاس لگاریتمی در انواع نمودارها در تحلیل تکنیکال

همچنین، نمودار لگاریتمی می‌تواند طیف وسیعی از قیمت‌ها را نسبت به نمودار حسابی با همان اندازه پوشش دهد. با این حال، اگر دامنه قیمت نمایش داده شده در نمودار محدود باشد، تفاوت زیادی بین این دو مقیاس وجود ندارد.

بدین ترتیب، تفاوت بین مقیاس نمودار لگاریتمی و نمودار حسابی در محور عمودی یا همان محور y است. مقیاس حسابی فاصله مساوی بین واحدهای نمودار را نشان می‌دهد. از طرف دیگر، مقیاس لگاریتمی برای اندازه‌گیری فاصله قیمت‌ها بر حسب درصد تنظیم شده است.

با این حساب، کدام سیستم مقیاس‌گذاری بهتری است؟ هر دو سیستم مزایا و معایب خاص خود را دارند. اولویت فرد تا حد زیادی به سبک تجزیه و تحلیل و بازه زمانی مورد استفاده بستگی دارد. معامله‌گرانی که به دنبال گرفتن حرکات کوتاه مدت قیمت یا تجزیه و تحلیل دامنه‌های معاملاتی هستند، مقیاس حسابی را به خاطر خلوص قیمت ترجیح می‌دهند. تحلیلگران علاقه‌مند به روندها و تاریخچه قیمت‌های طولانی مدت بیشتر مقیاس لگاریتمی را ترجیح می‌دهند.

توجه داشته باشید که مقیاس لگاریتمی بهتر است زمانی استفاده شود که قیمت‌ها مقدار قابل توجهی به سمت بالا یا پایین حرکت کرده باشند. زمانی که تغییرات قیمت‌ کمتر از ۱۰۰ درصد باشد، مقیاس حسابی و لگاریتمی تفاوت چندانی نخواهند داشت. اما زمانی که تغییرات بیش از ۱۰۰ درصد باشد و به ویژه در بازه‌های زمانی میان مدت و بلند مدت بهتر است از مقیاس لگاریتمی استفاده شود.

چند نوع نمودار وجود دارد؟

سه نمودار اصلی و متداول که توسط تحلیلگران تکنیکال مورد استفاده قرار می‌گیرند عبارتند از نمودار خطی، نمودار میله‌ای و نمودار شمعی (کندل استیک).

همه این نمودارها با استفاده از داده‌های قیمت ایجاد می‌شوند، اما داده‌ها را به روش‌های مختلفی نمایش می‌دهند. در نتیجه، آن‌ها انواع مختلفی از تحلیل تکنیکال را برای کمک به معامله‌گران در تصمیم‌گیری آگاهانه در بازارهای فارکس، سهام، شاخص‌ها، کالاها و ارزهای دیجیتال ارائه می‌دهند. در حالی که چندین نوع مختلف نمودار وجود دارد، این مقاله فقط سه مورد برتر را پوشش می‌دهد؛ زیرا این سه مورد بیشتر استفاده شده و در اکثر پلتفرم‌های معاملات جهانی به کار می‌روند.

انواع نمودارها در تحلیل تکنیکال

انواع نمودارها در تحلیل تکنیکال

نمودار خطی

نمودارهای خطی ساده‌ترین شکل نمودارها هستند که تغییرات قیمت را مزیت استفاده از نمودار های بلند مدت در یک بازه زمانی نشان می‌دهند. در این نوع نمودار، معمولاً فقط قیمت پایانی نمودار مشخص است که توسط یک نقطه نشان داده می‌شود. مجموعه‌ای از این نقاط یک خط را تشکیل می‌دهد، از این رو، نام آن نمودار خطی است.

نمودار خطی معمولاً قیمت‌های پایانی را نمایش می‌دهد و هیچ چیز دیگری وجود ندارد. هر قیمت پایانی در یک بازه زمانی به قیمت پایانی قبلی وصل شده تا خطی پیوسته ایجاد شود که دنبال کردن آن آسان باشد.

از آنجایی که نمودارهای خطی ساده هستند، مقایسه قیمت چندین ارزدیجیتال در یک نمودار آسان‌تر است. همچنین، نمودار خطی روندها را نیز نشان می‌دهد که همان شیب نمودار است.

نمودار خطی از انواع نمودارها در تحلیل تکنیکال

نمودار خطی یکی از انواع نمودارها در تحلیل تکنیکال

این نوع نمودارها اغلب برای نمایش در رسانه، روزنامه‌ها و بسیاری از مقالات وب مورد استفاده قرار می‌گیرند، زیرا درک آن‌ها ساده و آسان است. نمودار خطی، اطلاعات کمتری نسبت به نمودارهای شمعی یا میله‌ای ارائه می‌دهد، اما برای مشاهده ساده بازار در یک نگاه بسیار مناسب است.

مزیت دیگر نمودار خطی این است که برخلاف نمودارهای میله‌ای و شمعی حرکات پرنوسان را نشان نمی‌دهد. از این رو، ساده‌تر به نظر می‌رسد. به این ترتیب، افراد مبتدی نیز می‌توانند از این نمودار استفاده کنند.

با توجه به نمودار خطی که فقط قیمت‌های بسته شدن را نشان می‌دهد، معامله‌گران باتجربه همواره یک نمودار خطی را برای ترسیم قیمت بسته شدن روزانه یا شرایطی که تحلیل‌گر می‌خواهد موج‌های فرعی را بدون نویز بررسی کند، در نظر می‌گیرند.

نمودار میله‌ای (HLOC)

یکی از ابزارهای اصلی تحلیل تکنیکال، نمودار میله‌ای است که در آن قیمت‌ باز شدن (open)، بسته شدن (close)، بالاترین (high) و پایین‌ترین قیمت (low) ارز دیجیتال روی میله‌هایی نشان داده شده که در یک بازه زمانی مشخص ترسیم می‌شوند.

نمودار میله‌ای بالاترین و پایین‌ترین قیمت و قیمت‌های باز و بسته شدن (HLOC) را برای هر بازه زمانی روی یک میله نشان می‌دهد. این میله یک خط عمودی است که بالاترین و پایین‌ترین قیمت را مشخص می‌کند. خط افقی در سمت چپ میله قیمت باز شدن و خط افقی در سمت راست قیمت بسته شدن را نشان می‌دهد. منظور از قیمت باز شدن قیمتی است که در آن بازه زمانی، بازار افتتاح می‌شود.

معامله‌گران با نمودارهای میله‌‌ای می‌توانند الگوهای قیمتی را به راحتی مشاهده کنند. به عبارت دیگر، هر میله مجموعه‌ای از ۴ قیمت برای یک روز یا دوره زمانی معین است که نوار قیمت نامیده می‌شود. برای شناسایی روندها، حمایت/مقاومت و نقاط ورود از این داده‌های قیمت (HLOC) استفاده می‌شود.

نمودار میلیه ای از انواع نمودارها در تحلیل تکنیکال

نمودار میله ای یکی از انواع نمودارها در تحلیل تکنیکال

از جمله مزایای این نمودار این است که جزئیات بیشتری را در اختیار معامله‌گر قرار می‌دهد که به شناسایی سطوح کلیدی و داده‌های دقیق و کامل کمک می‌کند.

رنگ میله، صعودی یا نزولی بودن آن را مشخص می‌کند. معمولاً رنگ سبز نشان دهنده آن است که قیمت بسته شدن بالاتر از قیمت باز شدن است. رنگ قرمز نیز بالعکس بوده و به معنای نزول قیمت است.

شباهت‌های بین این نوع نمودار و نمودار شمعی هنگامی که در کنار هم قرار بگیرند قابل تشخیص است، اما نمودار میله‌ای نمای تمیزتری از بازار ارائه می‌دهد. با حذف رنگ‌ها از نمودار، معامله‌گران می‌توانند روندهای بازار را ساده‌تر مشاهده کنند. تجربه مورد نیاز برای معامله‌گران برای کار با این نمودار در حد متوسط است.

نمودار شمعی

نوع دیگری از نمودار مورد استفاده در تحلیل تکنیکال، نمودار شمعی است. به این دلیل که مؤلفه اصلی نمودار نشان‌دهنده قیمت، مانند یک شمع دارای یک بدنه (body) است و معمولاً یک خط از بالا و پایین آن امتداد دارد که به آن فتیله یا سایه (shadow) بالا و پایین گفته می‌شود. انتهای سایه فوقانی نشان‌دهنده بالاترین قیمت است، در حالی که سایه پایینی نشان‌دهنده پایین‌ترین قیمت آن بازه زمانی است.

نمودار شمعی بر باز و بسته شدن قیمت‌ها تأکید دارد. نمودار شمعی بالاترین و پایین‌ترین قیمت و قیمت باز و بسته شدن (HLOC) را برای هر بازه زمانی برای هر شمع نشان می‌دهد. بدنه هر شمع نشان دهنده قیمت باز و بسته شدن است، در حالی که فتیله شمع (سایه) بالاترین و پایین‌ترین قیمت برای هر بازه زمانی را نشان می‌دهد.

اینکه آیا بالای کندل نشان دهنده قیمت باز یا بسته شدن است، با رنگ بدنه کندل مشخص می‌شود. رنگ هر شمع به تنظیمات به کار رفته بستگی دارد، اما در بیشتر نمودارها از رنگ‌های سبز و قرمز به عنوان رنگ‌های پیش فرض استفاده می‌شود. اگر شمع سفید یا سبز باشد، کندل صعودی است. سیاه، قرمز یا هر رنگ تیره دیگر نشان‌دهنده نزولی بودن کندل است؛ یعنی قیمت بسته شدن پایین‌تر از قیمت باز شدن قرار دارد. بدین ترتیب، از روی رنگ‌ها، الگوی شمع‌ها به راحتی قابل تشخیص است.

تکنیک تحلیل تکنیکال و تجربه مورد نیاز برای کار با نمودار شمعی همانند کار با نمودار میله‌ای است. (بستگی به اولویت معامله‌گر دارد)

از مزایای کار با نمودار شمعی این است که به دلیل پر بودن بدنه کندل، نسبت به نمودارهای میله‌ای برای معامله‌گران راحت‌تر است.

نمودار شمعی محبوب‌ترین نوع نمودار مورد استفاده در تحلیل تکنیکال در بازار فارکس و ارزهای دیجیتال است، زیرا اطلاعات بیشتری را در اختیار معامله‌گر قرار می‌دهد در حالی که مشاهده آن در یک نگاه آسان است.

با اینکه نمودار شمعی اطلاعاتی مشابه نمودار میله‌ای را نشان می‌دهد، الگوهای خاصی در نمودار شمعی بیشتر نمایان هستند. الگوهای شمعی توسط بدنه و سایه‌های کندل شکل می‌گیرند. این الگوها در دوره‌های کوتاه مدت بسیار مفید هستند و بیشتر در قله یک روند صعودی یا کف یک روند نزولی اهمیت پیدا می‌کنند؛ یعنی زمانی که الگوها اغلب نشان‌دهنده تغییر روند هستند. به عبارت دیگر، استفاده از الگوهای شمعی تنها در سطوح کلیدی حمایت و مقاومت معتبر هستند. در نتیجه، چنین الگوهایی در هر بخشی از نمودار قابل تفسیر نیستند. در فصل هفتم از آموزش تحلیل تکنیکال، با الگوهای شمعی بیشتر آشنا خواهیم شد.

چگونه می‌توان نمودارهای تکنیکال را تجزیه و تحلیل کرد؟

به طور خلاصه، هر نمودار کاربرد خاص خود را دارد. با این حال، استفاده از آن‌ها به تجربه تریدر، بازار مورد معامله و استراتژی‌های مورد استفاده بستگی دارد. بنابراین، مهم است که با یک استراتژی آشنا باشید و سپس آن استراتژی را به طور دقیق پیاده‌سازی کنید. تجزیه و تحلیل نمودارها بر اساس استراتژی، ثبات در معامله‌گری را فراهم می‌کند.

سؤالاتی که باید قبل از انتخاب نوع نمودار برای تحلیل تکنیکال از خودتان بپرسید عبارتند از:

  • از چه استراتژی معاملاتی استفاده می‌کنید؟
  • آیا این استراتژی، معاملات کوتاه مدت، میان مدت یا بلند مدت را هدف قرار داده است؟

پس از پاسخگویی به این سؤالات می‌توانید نوع نمودار را با استفاده از اطلاعات ارائه شده انتخاب کنید.

در فصل سوم از آموزش تحلیل تکنیکال به مفهوم حجم معاملات در بازار ارز دیجیتال و تاثیر آن بر روند قیمت پرداخته‌ایم:

تحلیل تکنیکال چیست و چه مزایایی نسبت به تحلیل بنیادی دارد ؟

حتما درباره تحلیل نمودارهای قیمت یا به اصطلاح تحلیل تکنیکال چیزهایی شنیده‌اید. در این مطلب قصد داریم در مورد این نوع تحلیل، مطالب جامع‌تری ارائه کنیم و مزایای آن را نیز بررسی نماییم. اگر بخواهیم تعریف تحلیل تکنیکال(یا تکنیکی) را در یک جمله و بصورت خلاصه بگوییم، تحلیل تکنیکال مطالعه رفتارهای بازار با استفاده از نمودارها و با هدف پیش‌بینی آینده روند قیمت‌ها می‌باشد.
رفتار قیمت همواره در تحلیل تکنیکال نقش اصلی را دارد و رفتار حجم معاملات نیز تکمیل کننده این اصل می‌باشند. رفتار قیمت و رفتار بازار در خیلی موارد معنای مشابهی دارند و به جای یکدیگر مورد استفاده قرار می‌گیرند.

سه مبحث ابتدایی به عنوان پایه های مباحث منطقی تحلیل تکنیکال به شرح ذیل می‌باشند :
1ـ همه چیز در قیمت لحاظ شده است .
2ـ قیمت ها بر اساس روندها حرکت می کنند .
3ـ تاریخ تکرار می شود .

1 – همه چیز در قیمت لحاظ شده است

شاید بتوان ادعا کرد جمله «همه چیز در قیمت لحاظ شده است» پایه و اساس تحلیل تکنیکال است. تا زمانی که به درک درستی از این جمله نرسیده باشیم شاید پیشروی در یادگیری تحلیل تکنیکال کار بیهوده‌ای باشد.
یک تحلیل‌گر تکنیکال در ابتدا به این باور رسیده است که هر چیزی که بتواند در قیمت تأثیرگذار باشد اعم از فاکتورهای سیاسی، فاندامنتال، جغرافیایی و یا سایر فاکتورها در قیمت یک سهم لحاظ شده است. پس از درک و پذیرش جمله فوق به عنوان مقدمه تحلیل تکنیکال به این نتیجه می رسیم که تحلیل قیمت ها تمام آن چیزی است که ما به آن نیاز داریم.
برای اثبات عدم صحت این ادعا (که برخی تحلیلگرها نیز به آن مغرور هستند)، زمان زیادی صرف شده و نتیجه ای حاصل نشده است. همه تحلیل‌گران تکنیکال بر این باورند که تغییرات قیمت تابعی از عرضه و تقاضاست.

چنانچه تقاضا بیش از عرضه باشد آنگاه قیمت صعود خواهد کرد و اگر عرضه بر تقاضا پیشی گیرد قیمت کاهش خواهد یافت. این تغییرات پایه و اساس تمام پیش بینی‌های اقتصادی و بنیادی می‌باشد. برداشت تکنسین‌ها از این اصل به این صورت است که اگر قیمت به هر دلیلی بالا رفت پس باید تقاضا بر عرضه غلبه کرده و علل فاندامتنالی تأثیر خود را گذاشته باشند و چنانچه قیمت سقوط کرد دلایل فاندامنتالی و بنیادی بی اثر شده‌اند.

پس در این مبحث ما به این نتیجه می‌رسیم که یکتحلیلگر تکنیکال نیز به نوعی مباحث فاندامنتال و بنیادی را مورد مطالعه قرار می دهد.
قریب به اتفاق تحلیل‌گران تکنیکال بر این باورند که نیرویی که جهت عرضه و تقاضا را تغییر می دهد برآیند تغییرات فاندامنتال و مربوط به اقتصاد بازار می باشد و همین نیرو بر قیمت ها تأثیر می گذارد. نمودارها هرگز به تنهایی علت بالا یا پایین آمدن قیمت نیستند.
این یک قانون است که تحلیل‌گر تکنیکال به هیچ وجه به دنبال یافتن دلیل تغییر جهت قیمت‌ها نیست. بیشتر اوقات در آغاز یک روند و یا در نقطه تغییر جهت قیمت از افزایش به کاهش و یا برعکس هیچ کس به طور قطع دلیل این تغییر جهت را نمی داند. (در واقع برای تحلیلگر تکنیکال مهم نیست که چیست و فقط بر قیمت و حجم تمرکز دارد) تحلیل‌گر تکنیکال به سادگی و با استفاده از الگوها می تواند این تغییر را به موقع شناسایی کند و پایداری آن را بسنجد.

باید در خاطر داشت، مادامی که یک تحلیل‌گر تکنیکی بر این عقیده باقی بماند که همه چیز در قیمت لحاظ شده است موفق خواهد شد که از بسیاری از افراد باتجربه بازار (که از این ابزار استفاده نمی‌کنند) سود بیشتری کسب کند.
پذیرش جمله «همه چیز در قیمت لحاظ شده است» به عنوان اولین قدم مساوی است با پذیرش اهمیت بررسی قیمت.

یک تحلیل‌گر لزوماً نیاز نیست از بازار باهوش‌تر باشد و یا قادر باشد که پیش بینی‌های متحیرانه‌ای درباره تغییرات قیمت انجام دهد. با استفاده از بررسی روند قیمت به کمک ابزارهای تکنیکی مختلف مانند اندیکاتورها، یک تحلیل گر تکنیکال می‌تواند بهترین زمان برای خرید و فروش سهم را تشخیص دهد و انتخاب کند.

2 – قیمت ها براساس روندها حرکت می‌کنند

ضروری است که این مفهوم را بپذیریم که قیمت ها بر اساس روندها حرکت می کنند. در اینجا نیز تا زمانی که به باور این اصل نرسیده باشیم تلاش برای یادگیری تحلیل تکنیکال بی‌فایده است .
هدف از ترسیم نمودار قیمت، شناسایی روند و پیش بینی جهت حرکت این روند است، پیش از آنکه قیمت‌های آتی، روند آینده را مشخص کنند.
نظریه ثابت شده‌ای نیز وجود دارد که می‌گوید قیمت‌ها بر اساس روندها حرکت می کنند و یا به عبارت دیگر قیمت ها دوست دارند که روند فعلی خود را حفظ کنند، به جای آنکه تغییر جهت بدهند. این قانون به نوعی بیان دیگری از قانون اول نیوتن درباره حرکت است. شاید بتوان آن را این گونه نیز مطرح کرد که قیمت‌ها به روند فعلی خود را ادامه می‌دهند تا زمانی که عوامل بازدارنده حرکت، آنها را متوقف کند.
این قانون یکی از ادعاهای محکم تحلیلگران تکنیکال می‌باشد. آنها معتقدند که روندها تا زمانی که عوامل خارجی بر آنها تأثیر نگذاشته جهت خود را حفظ می‌کنند.

3 – تاریخ تکرار می‌شود

بخش بزرگی از مباحث تحلیل تکنیکال و مطالعه رفتارهای بازار، مشابه روانشناسی در انسان‌ها می‌باشد .
به عنوان مثال الگوهای نمودارهایی که چندسال پیش ترسیم شده‌اند دقیقاً منعکس کننده تأثیر مسائل آن مزیت استفاده از نمودار های بلند مدت دوره از نظر روانشناسی در روند قیمت‌ها هستند.
نمودارها به وضوح روانشناسی بازار را آشکار می کنند. از زمانی که الگوها به خوبی در گذشته عمل کرده‌اند فرض شده که در آینده نیز به همان خوبی جوابگو خواهند بود. پایه و اساس آنها اصول روانشناسی است که این امر باعث می‌شود که آنها را به عنوان اصل ثابت بپذیریم و بتوانیم به آنها اعتماد کنیم.
بیان دیگری از این موضوع این است که بگوییم : تاریخ تکرار می شود و این کلیدی است برای پیش بینی آینده از طریق تحلیل گذشته و یا اینکه بگوییم آینده چیزی نیست جز تکرار گذشته …

مزایای تحلیل تکنیکال در برابر فاندامنتال چیست و چرا باید تحلیل تکنیکال را بیاموزیم؟

مزیت اول- انعطاف‌پذیری و سازگاری با همه بازارها

یکی از بزرگترین نقاط قوت تحلیل‌ تکنیکال سازگاری و تنوع آن برای انواع معاملات در ابعاد زمانی مختلف می باشد. تقریباً هیچ بازار و فضای معاملاتی وجود ندارد که نتوان این اصول را در آن به کار برد.

چارتیست ( تحلیلگر بازار بورس ) به راحتی می‌تواند هر نوع بازاری را که تمایل داشته باشد مورد مطالعه قرار دهد، حتی اگر با دانش فاندامنتال او همخوانی نداشته باشد. در حالی که اغلب تحلیل گران فاندامنتال به علت اینکه همواره مقادیر زیادی اطلاعات و صورت‌های مالی برای بررسی وجود دارد که برای درک آنها باید در حد یک متخصص عمل کنند، چندان نمی‌توانند از جایی که هستند دور شوند.

به طور مثال با یادگیری تحلیل تکنیکال، می‌توانید هرزمان که خواستید بسرعت از گروه خودرو به گروه دارویی سوئیچ کنید ولی یک تحلیل‌گر بنیادی باید ابتدا صورت‌های مالی بسیاری را بررسی کند تا بتواند سهام مناسب را برای خرید انتخاب نماید. تحلیل‌گر بنیادی با این سرعت عمل کم، بسیاری از نوسانات و سودهای بازار را از دست می‌دهد ولی این تحلیل‌گر تکنیکال است که با هوش و ذکاوت خود و البته با ابزاری سریع و انعطاف‌پذیر مانند تحلیل‌ تکنیکال توانسته سود بیشتری بدست آورد.

مزیت دوم- قابل استفاده برای بازه‌های زمانی مختلف

یکی از بزرگترین نقاط قوت تحلیل تکنیکال این است که در بازه‌های زمانی مختلف کاربرد دارد. چه معامله‌گران روزانه چه معامله‌گران چند روزه و کوتاه‌مدت و چه خریداران میان‌مدت و چه افرادی که در بازه‌های زمانی طولانی مشغول به خرید و فروش می‌باشند، می‌توانند از تحلیل تکنیکال بهره ببرند در حقیقت تحلیل تکنیکال شامل زمان خاصی نمی‌شود و این سلیقه و روش کار معامله‌گر می‌باشد که در چه بازه‌ای به تحلیل بپردازد.

تحلیل‌گر تکنیکی با تعیین بازه زمانی موردنظرش این را مشخص می‌کند که قصد پیش‌بینی برای چه مدت زمانی را دارد. این عقیده که برخی از افراد می‌گویند تحلیل تکنیکال صرفاً در بازه‌های زمانی کوتاه‌مدت کاربرد دارد اصلاً درست نیست.

این ادعا شاید ناشی از این نظریه باشد که تحلیل فاندامنتال برای پیش بینی بلندمدت کاربرد دارد و فاکتورهای تحلیل تکنیکی فاکتورهایی کوتاه‌مدت هستند در واقع تحلیل‌گر تکنیکال برای پیش‌بینی بازه‌های زمانی بلندمدت از نمودارهای هفتگی ماهیانه و سالیانه بسته به سلیقه خودش استفاده می‌کند و به دلیل همین تکنیک‌ها می‌باشد که این نوع تحلیل را تکنیکال می نامند.

مزیت سوم- مزیت استفاده از نمودار های بلند مدت تحلیل تکنیکال، میانبری است به بررسی بنیادی سهام

همان طور که در تحلیل تکنیکال تمرکز بر روی تغییرات قیمت است در تحلیل فاندامنتال این عوامل اقتصادی است که بر عرضه و تقاضا تأثیر می‌گذارد و باعث می‌شود قیمت بالا یا پایین برود و یا ثابت بماند. یک تحلیل‌گر فاندامنتال (بنیادی) تأثیر تمام فاکتورهای مربوط را بر روی قیمت سهام بررسی می‌کند تا در نهایت بتواند ارزش ذاتی آن را محاسبه کند.
ارزش ذاتی چیزی است که یک تحلیل‌گر فاندامنتال به وسیله آن نشان می‌دهد که با توجه به میزان عرضه و تقاضا واقعاً با آن قیمت ارزش دارد یا خیر. اگر قیمت سهام زیر ارزش ذاتی باشد، تحلیل‌گر فاندامنتال می‌گوید قیمت آن چیز ارزان است و برای خرید مناسب است و برعکس.

هر دو روش تکنیکال و فاندامنتال همواره سعی بر حل یک مشکل واحد دارند و آن مشکل چیزی نیست جز پیش‌بینی اینکه قیمت‌ها تمایل دارند در چه جهتی حرکت کنند. در واقع آنها از دو راه متفاوت به یک مسئله واحد می‌پردازند. یک تحلیل فاندامنتال علت‌های تغییر قیمت را بررسی می‌کند حال آنکه یک تحلیل‌گر تکنیکال تأثیرات آن را به چالش می‌کشاند. تحلیل‌گر تکنیکال عقیده دارد که تغییرات قیمت تنها چیزی است که او نیاز دارد بداند و دانستن علت‌ها و دلایل این تغییرات لازم نیستند و در مقابل تحلیل‌گر فاندامنتال همواره به علت‌ها و دلایل تغییر قیمت می‌پردازد.

بیشتر معامله‌گران خود را در یکی از دو دسته تحلیل‌گران فاندامنتال و یا تکنیکال طبقه‌بندی می‌کنند. در حقیقت این دو دسته نقاط مشترک زیادی دارند. خیلی از تحلیل‌گران فاندامنتال سعی دارند مقدماتی از تکنیکال را فرابگیرند و همین طور بسیاری از تحلیل‌گران تکنیکی نیز تلاش می‌کنند حداقل اطلاعاتی از مسائل فاندامنتال داشته باشند.

مشکل اصلی اینجاست که خیلی از اوقات علت‌ها و نمودارها با یکدیگر درگیر هستند. در بیشتر مواقع در ابتدای حرکت‌های مهم بازار، یک تحلیل گر فاندامنتال نمی تواند تعریف درستی برای تغییرات بازار ارایه دهد. در چنین لحظات بحرانی است که هر دو تحلیل‌گر تفاوت‌های زیادی را در برداشت‌هایشان و روند قیمت مشاهده می‌کنند و اغلب نیز همزمان با هم دلیل تغییرات را درک می‌کنند ولی گاهاً برای انجام هر گونه عکس العمل خیلی دیر شده است.

این اختلافات ظاهری را شاید بتوان این‌گونه تشریح کرد که در واقع تغییرات قیمت باعث ایجاد دلایل پایه‌ای جدیدی می‌شود یعنی اینکه تغییر قیمت باعث می‌شود تا تحلیل‌گر فاندامنتال و فاکتورهای سنجش او حساس شوند و در حقیقت بازار دلایل جدیدی برای این تغییرات پیدا کند. در حالی که دلایل پایه‌ای قبلاً تأثیر خود را بر قیمت گذاشته‌اند و هم اکنون در بازار وجود دارند و در واقع قیمت‌ها در حال نشان دادن واکنش به دلایل پایه‌ای جدید هستند. خیلی از بازارها در گذشته با تغییرات بسیار کم و یا اصلاً هیچ تغییری در فاندامنتال شروع شده است و به مرور زمان وقتی که تغییرات دیده شده است روند جدید کاملاً در مسیرش قرار گرفته است.

بعد از مدتی تحلیل‌گر تکنیکال با اعتماد به نفس بیشتری تغییرات را در نمودارها درک می‌کند و می‌خواند. یک تحلیل گر تکنیکال شاید تنها کسی باشد که در شرایطی که تغییرات بازار با خرد عمومی در تناقض است احساس آرامش می کند و حتی از چنین موقعیتی لذت می‌برد. او می‌داند که معامله‌گران بازار به زودی با اطلاعات جدیدی که همان دلایل فاندامنتال جدید می‌باشد مواجه می‌شوند و شاید تنها او باشد که برای تصدیق محاسباتش منتظر چیزی نبوده است.

در تأیید تحلیل تکنیکال می‌توان به وضوح دید که اعتقاد یک تحلیل‌گر تکنیکال به تحلیل‌هایش به مراتب بیشتر از یک تحلیل‌گر فاندامنتال می‌باشد. اگر یک معامله‌گر مجبور باشد یکی از این دو را به عنوان روش کار انتخاب کند منطق می‌گوید که با تحلیل تکنیکال امکان رسیدن به موفقیتش بیشتر است. برای آنکه تحلیل تکنیکال در حقیقت تأثیر عوامل فاندامنتال را بررسی می‌کند و چون همیشه تأثیر فاندامنتال در روی قیمت لحاظ شده، به طور حتم بررسی فاندامنتال کاری غیرضروری است.

در واقع بررسی نمودار، میانبری است به بررسی عوامل فاندامنتال. ولی حالت عکس آن ممکن نیست. این امکان وجوددارد که بتوان در یک بازار مالی صرفاً با دانش تکنیکال خرید و فروش انجام داد ولی تقریباً بعید به نظر می‌آید که شخصی بتواند صرفاً بر اساس مسائلی فاندامنتالی و عدم بررسی قسمت تکنیکی بازار، خرید و فروش خیلی موفقی انجام دهد.

حتما در بورس تهران مشاهده کرده‌اید که گاهی اوقات بیشتر معامله‌گران از گروهی خاصی به گروهی دیگر سوئیچ می‌کنند و اصطلاحا نقدینگی به سمت گروهی دیگر هدایت می‌شود. حال در این وضعیت آیا تحلیل‌گر بنیادی می‌تواند به سرعت در گروه پیشرو بازار وارد شود؟ مسلم است که خیر، چون تحلیل ‌بنیادی غیر از اینکه به اطلاعات زیادی در زمینه صنعت مربوطه، حسابداری و بررسی صورت‌های مالی و… نیاز دارد، بسیار وقت‌گیرتر از تحلیل تکنیکال نیز می‌باشد.

ولی برای تحلیل‌گر تکنیکال هیچ فرقی نمی‌کند سهامی که می‌خواهد وارد آن شود در چه صنعتی قرار دارد. تحلیل‌گر تکنیکال فقط به نمودار قیمت توجه می‌کند و با استفاده از دانش نوینی که در اختیار دارد، در زمان بسیار کمتری سهم برتر گروه پیشرو را شناسایی می‌کند و وارد آن می‌شود.

با یادگیری تحلیل تکنیکال می‌توانید هرزمان که خواستید بر فرض مثال بسرعت از گروه خودرو به گروه دارویی سوئیچ کنید ولی یک تحلیل‌گر بنیادی باید ابتدا صورت‌های مالی بسیاری را بررسی کند تا بتواند سهام مناسب را برای خرید انتخاب نماید.

تحلیل‌گر بنیادی با این سرعت عمل کم، بسیاری از نوسانات و سودهای بازار را از دست می‌دهد ولی این تحلیل‌گر تکنیکال است که با هوش و ذکاوت خود و البته با علمی سریع و انعطاف‌پذیر مانند تحلیل‌ تکنیکال توانسته سود بیشتری بدست آورد.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.